Search
Close this search box.
تازه ها
تکنیک‌های سوررئالیسم: خودکاری

نوشته دکتر چالز کریمر و دکتر کیم گرنت

در نقاشی «گلّه» اثر ماکس ارنست جمع موجوداتی وحشی به سمت بیننده یورش می‌آورند. این اثر نتیجه استفاده هنرمند از تکنیک خودکاری است و هدفش این است که افکار ناخودآگاه هنرمند را آشکار کند. مطابق با نظریه‌های فروید، برای ارنست ناخودآگاه مکان به وقوع پیوستن هنگامه‌ای است که در آن فیگورهای هیولایی بر قدرت فاهمه سایه می‌افکنند. «گلّه» وحشت کودکانه را از هیولاهای بی‌نام که در کمد و زیر تخت وول می‌خورند نشان می‌دهد. فیگورهای نقاشی ارنست ترسناک هستند زیرا هم آشنا به نظر می‌رسند و هم شدیداً عجیب و غزیب هستند؛ تصور می‌کنیم که زاییده ذهن ما هستند و فقط هنرمند آنها را ندیده است.

ماکس ارنست، قبیله، 1927، رنگ و روغن روی بوم

 

خلاقیت ناخودآگاه

خودکاری یا اتوماتیزم نام روشی است که سوررئالیست‌ها برای برون‌ریزی مستقیم و بی‌مهابای افکار ناخودآگاه به کار می‌بردند. آندره برتون در نخستین مانیفست سوررئالیستی خود که تعریفی فرهنگنامه‌ای برای سوررئالیسم ارائه کرد، خودکاری را معادل سوررئالیسم قلمداد نمود.

سوررئالیسم، اسم. خودکاری روانی در خالص‌ترین شکل آن که فرد به وسیله آن عملکرد واقعی ذهن خود را بیان می‌کند یا به صورت کلامی و به وسیله واژه‌ها یا به شیوه‌ای دیگر. فکر آن را دیکته می کند، کنترل عقلی بر آن صورت نمی‌گیرد و فارغ از هر گونه دغدغه اخلاقی یا زیباشناختی است.

من ری، جلسه ضبط خودکاری سوررئالیستی در دفتر مرکزی تحقیقات سوررئالیستی، 1924

سوررئالیست‌ها تا حدی متأثر از «روح نوشته‌هایی» بودند که توسط احضارکنندگان ارواح اجرا می‌شد، باور عموم این بود که روح نوشته‌ها پیام‌هایی با دنیای پس از مرگ رد و بدل می‌کنند. همچنین تحت تأثیر روش‌های روان‌شناسانه بودند، شیوه‌هایی که برای تک‌گویی بی‌امان بیمار استفاده می‌شدند، و متأثر از این دو شیوه تکنیکی برای گفتار و نوشتار سریع و بدون هدف یا سوگیری خودآگاهانه ابداع کردند. آنها تلاش می‌کردند که با این کار نوعی تفکر را که خاصِ رویا دیدن است به جهان بیرون بیاورند، زیرا که به قول زیگموند فروید در عالم رویا همه شاعرند.

به عقیده سوررئالیست‌ها، خودکاری سرچشمه الهام و ابداع اصیل را در ذهن آدمی آشکار می‌کرد. می‌شد از آن استفاده کرد و خلاقیت را در دسترس همگان قرار داد. باور داشتند که سرعت بالای نوشتن و سخن گفتن خودکار آن را یک گام جلوتر از منطق و قراردادهای زیبایی‌شناسی و بازداری های اجتماعی قرار می‌داد و می‌توانست مستقیما افکار و امیال ناخودآگاه را به نگارش درآورد.

 

تکنیک‌های تولید ناخودآگاهانه

مادام فوندریون، طراحی مدیومیستیک، 1909، مداد و مداد رنگی روی کاغذ

سوررئالیست‌ها از تکنیک‌های مختلف استفاده می‌کردند تا بتوانند معادل نوشتن خودکار را در دنیای هنرهای تصویری ایجاد کنند. طراحی‌های احضارکنندگان روح مدل اولیه بود زیرا بر اساس دستورات روحی که احضار شده بود و بدون اینکه شخصی که روح را احضار کرده از آنچه طراحی می‌کند آگاهی داشته باشد، کشیده می‌شدند. بعضی از سورئالیست‌ها مطمئن نبودند که هنرمند هم بتواند به تولید اثر هنری تصویری ناخودآگاهانه و مستقیم دست پیدا کنند، اما هنرمندان سوررئالیست در طول چند سال توانستند تکنیک‌های متعددی برای خودکاری ایجاد کنند و به کارهای موفقی دست پیدا کنند.

آندره ماسون، نبرد ماهی‌ها، 1926، ماسه، جسو، رنگ روغن و مداد و زغال روی بوم

هنرمندان سوررئالیست در همه تکنیک‌هایی که برای خودکاری استفاده می‌کردند سعی داشتند قصد و نیت خودآگاهانه را از کار حذف کنند و روش معمولشان به کار بردن شیوه‌ای بود که در آن شانس و اتفاق نقش اصلی را داشته باشد. مثلا آندره ماسون از چکه‌های اتفاقی جسو و رنگ و ماسه روی بوم استفاده می‌کرد. کار به صورت عامدانه اجرا نمی شد و او فکر می‌کرد که با گذاشتن نشانه‌های اتفاقی روی بوم به دستورات ناخودآگاه خود عمل می‌کند. این تصاویر که به نوعی تصاویر یافته بودند حاکی از امیال و نیازهای ناخودآگاه او بودند و آنها را با صورتی آگاهانه و با استفاده از مداد ادامه می‌داد تا فیگورها و صحنه‌هایی مشابه با نقاشی «نبرد ماهی‌ها» خلق کند.

 

نمونه لئوناردو داوینچی

تکنیک ماسون ترکیب خودکاری با حک و اصلاح‌های خودآگاهانه بود. این روش معمول بسیاری از هنرمندان سوررئالیست بود و آنها محصول به دست آمده از ناخودآگاه را ادامه و بسط می‌دادند تا به تصویر قابل درکی برسند. آنها خیلی مواقع بعضی قسمت‌ها را مبهم رها می‌کردند تا امکان انواع تفاسیر فراهم شود. فرم‌های مبهم به بیننده کمک می‌کنند که تخیل خود را به کار بیندازد و تصویری بسازد که به امیال ناخودآگاه خودش پاسخ می‌دهد.

لئوناردو داوینچی توصیف مشخصی برای استفاده دیرین از این فرآیند داده است و می‌گوید که هنرمند در فرم‌های دلالت‌پذیر ترک‌های روی دیواری قدیمی به دنبال الهام می‌گردد. ماکس ارنست این رویکرد لئوناردو را با روش‌های فروتاژ و گراتاژ نظام‌مند کرد.

ماکس ارنست، مرغزار از مجموعه تاریخ طبیعی، 1926

ارنست برای فروتاژ کردن مثل اثر فوق از سری «تاریخ طبیعی» کاغذ را روی شیئی که سطحش بافت داشت قرار می داد و رویش زغال میمالید. از گراتاژ برای درست کردن «گلّه» استفاده کرد، این هم روش مشابهی است که برای نقاشی رنگ روغن ابداع شده است. لایه‌های مختلف روی بوم قرار می‌گیرند و خشک می‌شوند و بافت چیزهایی که زیر بوم قرار داده شده‌اند با کندن سطح رویی رنگ، به سطح رنگ آمیزی شده منتقل می‌شود.

ماکس ارنست، مهاجر از سری تاریخ طبیعی، 1926

ارنست ادعا می‌کرد که نشانه‌های دلبخواهی که با فروتاژ ایجاد می‌شوند «توانایی‌های بصری» او را افزایش می‌دهند و باعث هذیان‌گویی و شکل‌گیری فیگورها و مناظر غریب می‌شوند. به نظر او این نتیجه وسواس‌های ذهنی ناخودآگاهش بودند. ارنست همانند ماسون فرم‌هایی را که به صورت دلبخواهی و اتفاقی ایجاد کرده بود با طراحی و تغییر آرایش تکمیل می‌کرد تا تصاویر ناخودآگاهی را که کشف کرده است برای دیگران قابل دیدن کند.

اسکار دومینگوئز، بدون عنوان، گواش روی کاغذ، 1936

اسکار دومینگوئز تکنیک خودکاری دیگری ابداع کرد و نامش را دکالکومانیا گذاشت. در این روش جوهر یا گواش روی کاغذ قرار می‌گرفت و بعد کاغذ دیگری رویش فشرده می‌شد. لکه‌هایی که به صورت اتفاقی شکل می‌گرفتند بر اساس تصاویری که می‌شد از آن استنباط کرد نامگذاری می‌شدند یا بدون عنوان بودند و بیننده تصاویر را خودش از میان آن شکار می‌کرد. برخلاف تکنیک‌هایی که ماسون پیشتر ابداع کرده بود در دکالکومانیا هنرمند تغییرات تعمدی ایجاد نمی‌کرد و تصویر را تکمیل نمی‌کرد. آندره برتون که رهبر سوررئالیست‌ها بود از این روش استقبال کرد، به این دلیل که آن را ترکیب کامل شکل‌های اتفاقی و تصاویر خیالی می‌دانست و کار با تکنیک‌های هنری از پیش آموخته یا دستکاری خودآگاهانه خراب نمی‌شد.

 

فرم دلالتگر و تداعی های متعدد

هنرمندان سوررئالیست می‌خواستند افکار ناخودآگاه را در کار هنری خود نشان بدهند اما برای این منظور به تکنیک خودکاری بسنده نکردند. آنها نگران بودند که مبادا این تکنیک به عنوان روش «درست» سورئالیستی کار کردن تلقی شود و به عنوان سبک هنری و به صورتی سطحی استفاده شود و دیگر اثری از نمایش موثق فعالیت ناخودآگاه در آن نماند. در نتیجه از همه هنرمندانی که به سبک‌ها و رویکردهای مختلف کارهایی خلق می‌کردند که با هدف کار خلاقانه ملهم از ناخودآگاه انجام می‌شد، حمایت می‌کردند.

یکی از ویژگی‌های اصلی کارهایی که با تکنیک خودکاری خلق می‌شدند ایجاد فرم‌های دلالت‌گری بود که می‌توانستند معانی متنوعی را تداعی کنند. حتی در جاهایی که هنرمندان سوررئالیست از تکنیک‌های خودکاری استفاده نمی‌کردند متکی به قدرت اشکال انتزاعی برای تداعی‌های خودآگاهانه و ناخودآگاهانه بودند. به نظرشان این مکانیزم مشترک بین رویا دیدن، نوشتن خودکار، شعرسرایی و حتی جناس‌های ساده بود یعنی وقتی که صداهای ساده، معانی و تداعی‌های گوناگون ایجاد می‌کنند. خوان میرو و ژان آرپ از تداعی معانی حاصل از شکل‌های ساده انتزاعی استفاده می‌کردند، آنها را در رابطه با هم قرار می‌دادند و کارهایی بازیگوشانه می‌آفریدند که تداعی‌های ناخودآگاهانه فراوانی را ایجاد می‌کردند.

خوان میرو، مادرانگی، 1924، رنگ روغن روی بوم

در وهله نخست «مادرانگی» اثر خوان میرو نوعی انتزاع هندسی یا نموداری فرفره‌ای به نظر می‌رسد. با دقت نظر می‌توان دید که این اشکال انتزاعی تصویر فکاهی و به شدت ساده شده زنی را با دو کودک که در فضا شناورند نشان می‌دهد. فیگورها به نشانه‌های ساده تقلیل پیدا کرده اند. مادر با ربع دایره تیره‌ای نشان داده شده که دایره کوچکی از آن خالی شده است – دامنی که یک سوراخ دارد. خطی مورب بدنش را قطع کرده که در سینه‌هایش تمام شده یکی از جلو و دیگری به صورت جانبی که از این دو بچه‌هایش مثل لنگرهای تزئینی آویزان شده‌اند. سرش با موهایی که مثل پرتوهایی بیرون زده‌اند نسبتا کوچک است.

ژان آرپ، زن، 1927، رنگ روغن و چوب با پوشش طلایی روی تخته

نقش برجسته آرپ با عنوان «زن» به صورتی مشابه با کار میرو فیگور زن را با اشکال هندسی تقلیل یافته نشان می‌دهد. شکل‌های ارگانیک به اجزای مختلف بدن اشاره می‌کنند و در عین حال دلالت بر چیزهای مختلف می‌کنند. شکلی که ناف را مشخص می‌کند در عین حال عضو جنسی زنانه را هم نشان می‌دهد، سینه‌ها به شکل پرنده‌های در حال پرواز هستند.

ایو تانژی، الهام، 1929، رنگ روغن روی بوم

سیال بودن ارجاع‌ها اصل اساسی درک سوررئالیستی از ظرفیت هنرهای بصری بود. شکل‌های انتزاعی دلالت‌گر علاوه بر اینکه باروری تخیل هنرمند را نشان می‌دادند، بیننده را به کشف و تقویت افکار و امیال ناخودآگاه خود فرا می‌خواندند زیرا او می‌توانست با خیال خود در معنابخشی به اثر مداخله کند و در نهایت نقشی در ساختن کار داشته باشد. همه راهبردهایی که سوررئالیسم برای خلق هنر در پیش می‌گرفت، توانایی ذهن را برای تغییر شکل دادن به واقعیت معمول نشان می‌داد و این کار را با تبدیل ابهامات آن به تصویرهای دلالت‌گر و بر اساس دستورات ناخودآگاه انجام می‌داد.

ترجمه: زهرا قیاسی