امروزه بحث از مباحث فمینیستی در جامعه زیاد شده است. در شبکههای اجتماعی ممکن است بارها به این کلمه برخورده باشیم یا در کتابفروشیها کتابهایی با این عنوان دیده باشیم. امروزه هر گروهی فمینیسم را با توجه به دیدگاه خود بازتعریف میکند. عدهای معتقد هستند این دیدگاه ضدمرد است. عدهای دیگر این تفکر را مخالف فرزندآوری و ضدخانواده میدانند. اما حقیقتاً «فمینیسم» چیست؟ اگر بخواهیم ریشۀ کلمه را بررسی کنیم، Femine کلمهای به زبان لاتین است که در گذشته به معنای جنس زن بوده است. در قرن 18 میلادی از این کلمه برای اشاره به زنانی كه خصوصیات مردانه داشتهاند یا توصیف زنانه شدن بدن مرد استفاده میشده است. از قرن 19 واژگان فمینیسم و فمینیست معنای دیگری به خود گرفتند. در این قرن برای اولین بار از این کلمات برای اشاره به یک جنبش و دیدگاه اجتماعی استفاده شد. معنایی که از قرن 19 به بعد به این کلمه اطلاق میشد مبتنی بر فعالیتهای زنان در برابر مردسالاری و محدودشدگی بود.
فمینیسم به معنای دفاع از زنان در برابر اقتدارطلبی مردان است. تفکر فمینیستی به دنبال برابری میان زنان و مردان است؛ در واقع بر این عقیده است که باید برای زنان و مردان، بدون توجه به جنسیت، موقعیتها و حقوقی برابر فراهم شود(1). در تاریخ فعالیتهای فمینیستی شاهد گسترهای از جنبشها و ایدئولوژیهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هستیم. فعالیت اصلی در این تفکر مبارزه با نابرابریهای جنسیتی در تمامی حوزههای مذکور (اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) است؛ در واقع جنسیت نباید عامل تعیینکنندۀ موقعیت یک فرد در جامعه باشد. در گام نخست، در برابر این ادعای فمینیسم اولین نقدی که به ذهن هرکسی خطور میکند، تفاوتهای فیزیکی است. بسیاری با تمسک به تفاوتهای فیزیکی و جسمانی که میان زنان و مردان وجود دارد، سعی میکنند برابریطلبی را بلاموضوع کنند. این در شرایطی است که نیروی بدنی زنان و مردان در بسیاری از نقاط جهان ربطی به جنس افراد ندارد؛ به طور مثال زنان سوئدی از مردان چینی قویهیکلتر و قدبلندتر هستند. آیا این تفاوت باید سبب کنار زدن یک گروه از حوزۀ عمومی شود؟
بسیاری از مبارزات اولیۀ فمینیستی نیز شورشی در برابر ادعاهایی از این دست بود. آنان خواستار پایان محدودسازی زنان به دست مردان بودند. البته شروع و پیگیری این جنبشها صرفاً برای دستیابی به رهاسازی زنان از شغل خانهداری نبود. جنبشها و ایدههای تازه شکلگرفته بازتاب تغییرات اجتماعی بود که در سطوح کلی جامعه به وجود آمده بود. در دوران مدرن زنان خواستار حضور در دانشگاهها، موقعیتهای شغلی، جایگاههای سیاسی و امثالهم شده بودند پس نیاز بود تغییراتی در جامعه شکل دهند. در گذشته زنان عدم حضور خود را در جامعه، امری شخصی تلقی میکردند. این باور در زنان نهادینه شده بود که برای انجام کارهای بیرون از خانه توانایی لازم را (چه جسمی چه فکری) ندارند. اما فمینیسم جامعه را به این باور رساند که نظام اقتصادی و سیاسی با سویههای پدرسالارانه، زنان را سرکوب میکند. این سرکوب شدن مرتبط با فرهنگ و جامعهای است که در آن زندگی میکنند و ربطی به تواناییهای فردی ندارد. زنان پس از سالیان دراز فرودست بودن، در قرن 18 و 19 میلادی استیلای بیچون و چرای مردان را به چالش کشیدند. از قرن 19 میلادی به بعد این فعالیتها شکل سازمانیافتهتری به خود گرفت و نام فمینیسم بر آن نهاده شد.
البته فمینیسم در طی این چند سال به شاخههای متفاوتی تبدیل است. شاخههای اولیۀ آن مبتنی بر برابری زنان و مردان است. گروهی دیگر معتقد به برتری زنان بر مردان هستند. گروه سوم جنسیت را مانند نژاد و طبقه عوامل محدودکننده میدانند و معتقد به حذف آن هستند. با وجود همۀ پستیها و بلندیهایی که فمینسم پشت سر گذاشته است. امروزه واضح است که جامعه و فرهنگ پدرسالار در کنار سرکوب زنان، مردان را نیز تحت فشار قرار میدهد و انگشت اتهام از سوی مردان برداشته شده است. امروز فمینیسم در تلاش است به دنبال موقعیتهای کاملاً برابر باشد تا زنان به جایگاهی که حقیقتاً حق آنان است دست یابند.
منبع
1.حمید عضدانلو، آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی (1396)، تهران: نشر نی.
نوشین صفائیان