در دو بخش گذشته لزوم پرداختن به معرفت و نیز انواع معرفت و اینکه معرفتشناس کدامین نوع معرفت را مورد بررسی قرار میدهد بحث شد. در این نوشتار قصد آن است که به یک سؤال پاسخ دهیم چرا لازم است که ما به بررسی معرفت خود بپردازیم و بدانیم که معرفت معتبر از چه راههایی حاصل میشود؟ معرفتشناسان به دنبال این هستند که باورهای صادق موجه را هم تعریف کنند و هم راههای معتبر دستیابی و نیز معیارهای آنرا بهدست دهند اما ما از همین تلاش معرفتشناسان سراغ میگیریم چرا میبایست باور صادق موجه داشت و چرا این همه تلاش برای آنکه معرفت معتبر به دست آوریم؟ این پرسش یادآور آن سخن کلیفورد است که میگوید همیشه، همهجا و برای همه کس لازم است که در باورهای خود شک روا بدارند و به وارسی باور خود بپردازند این چیزی نیست که به یکبار صورت پذیرد. همیشه و همهجا و همه کس باید به چیزهایی باور داشته باشند که له آن ادله کافی و شواهد مقنع داشته باشند و اگر کسی به چیزی باور داشته باشد که برای آن دلیل کافی نداشته باشد نه تنها عملی خلاف عقل انجام داده است بلکه اخلاقاً هم ناموجه است و فعل غیراخلاقی مرتکب شده است.
باید از آقای کلیفور پرسید چرا من به دنبال قرائن و شواهد برای باورهای خود باشیم چرا معرفتشناسی اخلاقاً و عقلاً برگرفتنی است. ما به دنبال پاسخ این سؤال هستیم.
در پاسخ به این سؤال که چه لزومی به تفحص از باورها و معرفتهای خود داریم چندین پاسخ داده شده است:
- اخلاق. عدهای معتقدند که اخلاق بر ما حکم میکند که از باورهای خود سراغ بگیریم و به پالایش دائمی آن همت گماریم افرادی چون کلیفورد در بحث اخلاق باور معتقدند که ما اخلاقاً موظف به ادای چنین وظیفهای هستیم
- عقلانیت. عدهای معتقدند که چه عقلانیت کشفی و چه عقلانیت هدفی و چه عقلانیت روشی هر سه اقتضاء میکنند که ما همواره معرفتهای خود را مورد ارزیابی قرار دهیم، همواره ممکن است ما در کشف حقایق و اهداف و روشهایی که برای رسیدن به اهداف اتخاذ میکنیم اشتباه کرده باشیم و پارهای اشتباهات در هر نوع از عقلانیت رخ داده باشد لذا عقلانیت ما چنان وظیفهای را به گردن ما مینهد
- تحلیل رواشناختی. عدهای معتقدند که همواره نوعی اضطراب و نگرانی در اثر عدم اطمینان به باورهای بشر در درون او وجود دارد که موجبات عدم آرامش او را فراهم میکند. بشر میخواهد به آرامش روانی برسد و این میسر نیست جز کنترل و ارزیابی و چک کردن دانستههایی که همواره مشکوک است. ما همواره امکان اشتباه در باورهایمان را داریم و چرا اکنون نیز در حال اشتباه نباشیم و برای آنکه بر این شک مالیخولیایی دائمی غلبه کنیم راهی وجود ندارد جزء نظارت دقیق و وارسی آنها به گمان من سؤال همچنان باقی است چرا عقلانیت یا اخلاق یا روان آدمیان، او را ملزم به معرفتشناسی میکند؟ در واقع، از این، التزام، پرسش میکنیم. در واقع پرسش ما یک سؤال درجه دوم است میپرسیم که این التزامهای عقلانی ـ اخلاقی ـ روانی از کجا آمدهاند و چرا چنان اعتباری یافتهاند که بر آدمیان چنان الزامهایی را تحمیل میکنند؟ و آدمیان به فرامین آنها گردن مینهند و در پی وارسی معرفت رهسپار میگردند.