با بروز ناامنیهای داخلی و خارجی پس از پیروزی مشروطه، روشنفکران ایرانی دچار سردرگمی شدند. نیاز شدید به امنیت و ثبات آنها را به سوی شخصیتی همچون رضاخان میرپنج سوق داد تا با ارادۀ آهنین و استبداد نوسازیاش امنیت را به همراه بیاورد.
روشنفکران نسل دوم تلاش میکردند تا مشکلات اندیشمندان پیش از خود را حل و فصل کنند و به مدرنیتۀ سیاسی جدید هویت ببخشند و در این راستا نهادهای جدید مانند مدرسه و دانشگاه مدرن را ایجاد کردند.
با وجود اینکه خط فکری نسل دوم یکسان نبود اما آنها در بسیاری از امور عقاید مشابهی داشتند. آنها از عقبماندگی کشور سرخورده بودند، از شکست مشروطه ناامید بودند و از نیروهای سنتی به دلیل کارشکنیهایشان احساس تنفر میکردند؛ اما چیزی که آنان را به هم پیوند میداد، میل شدید به پیشرفت و نوسازی سریع ایران بود.
این نسل بیش از آنکه مانند پیشینیان برای غربی شدن تلاش کند، بر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی ایران تکیه میکرد. به همین منظور ایدههایی نظیر تمدن بزرگ و تاریخ هزاران ساله و… توسط آنها مطرح شد. با این حال وحدت ملی در نظر آنها به معنای حذف تنوع فرهنگی بود.
روشنفکران در رویارویی با بحرانهای داخلی و خارجی نیازمند هویت بودند و لذا هویت خویش را در ناسیونالیسم فرهنگی جستجو میکردند که اصالت خود را از ایران باستان میگیرد. توجه به هویت ایرانی ریشه در ناسیونالیسمی داشت که در مدرنیته مورد توجه بود. چهرههایی همچون محمدعلی فروغی در این دوره یکی از مهمترین مهرههای تقویت هویت فرهنگی بوده است.
نسل دوم روشنفکران در سالهای پرآشوب انقلاب مشروطه (1905 – 1906) پایهریزی شد و کسانی چون فروغی، داور، قوام، هدایت و تقیزاده از چهرههای برجستۀ این نسل از روشنفکران ایرانی بودند. هدف و امید نسل دوم آن بود که ساختار جامعه ایرانی را به شیوههای نظاممند و جامع، نوسازی کنند.
ناامیدی از دستیابی به ترقی و تجدد از مسیر دموکراتیک، روشنفکران را به سوی یک دست توانا سوق داد، روشنفکران تجددخواه متوجه شدند که بهترین متحد برای آنها، در جریان نوسازی، نظامیان هستند. در نتیجه در جریان انتخابات مجلس پنجم اکثریت مجلس در اختیار حامیان رضاخان قرار گرفت که تحت عنوان فراکسیون تجدد شناخته میشدند.
روشنفکران به دو طریق سعی میکردند در جریان نوسازی و اصلاحات جامعه شرکت کنند. ابتدا، تلاش میکردند با ترجمهها و مکتوبات و خطابههایشان، حال و هوای فرهنگی را برتری ببخشند و از دیگر سو، در فرایند اصلاحات سیاسی و اجتماعی رضاخان (1943 – 1921) همدلی و مشارکت میکردند. برای نسل دوم روشنفکران ایرانی، رضاشاه نماد یک رهبر قدرتمند بود که صلح و ثبات را جایگزین وضعیت آشفته ایران در سالهای پس از جنگ جهانی اول کرده بود; حمایت از رضاشاه عمدتا نتیجه اندیشههای ملیگرایانه، دنیوی و متجددانه بود.
سید حسن تقیزاده یکی از برجستهترین چهرههای روشنفکر نسل دوم به شمار میرود. او در عصر مشروطه یکی از پیشگامان انقلاب و در نسل دوم روشنفکران یکی از رهبران ترقیخواهی در کشور بود، همچنین وی روزنامۀ کاوه را تاسیس کرد که یکی از مهمترین روزنامههای اعتراضی به زبان فارسی بود و در برلین چاپ میشد. تقیزاده از تعادل میان سنت و مدرنیته به مثابۀ یک ابزار عقلانی صحبت میکرد و معتقد بود ما باید الزامات مدرن شدن را بپذیریم نه اینکه میان سنت و مدرنیت تعامل ایجاد کنیم. همانطور که واضح است اندیشۀ نسل اول روشنفکران، یعنی نظر داشتن به غرب آرمانی در اندیشۀ تقیزاده بسیار پررنگ بود. با این حال او به حکومت استبدادی رضاشاه تمایل داشت و این مسئله او را از مدرنیتۀ سیاسی دور میکرد. تقیزاده معتقد بود که در غیاب یک حکومت مقتدر ترقی ممکن نیست و کشور دچار هرج و مرج و قومگرایی میشود.
با پایان دهه 1950 «اشتیاق به ترجمه» که پیشتر آغاز شده بود، مانند الگویی پراهمیت برای شناخت غرب، با شدت بیشتری دنبال شد و درصد بالایی از این ترجمهها در خصوص شعر، داستان و نثر از نویسندگان روسیه، آمریکا و اروپا بود. از تاثیرات مهم این ترجمهها رواج سادهنویسی متون سیاسی به ویژه در میان روشنفکران نسل سوم ایران بود.
همانطور که گفته شد، آنچه به عنوان هدف غایی روشنفکران نسل دوم ایرانی ترسیم میشد، دستیابی به تجدد و نوسازی فوری در ایران بود، به نظر میرسد روشنفکران نسل دوم ایران برای نان و امنیت مدرنیتۀ سیاسی مشروطه را قربانی کردهاند. با این حال سردرگمی و آشفتگی آنها نشاندهندۀ بحرانی عظیم بود که روشنفکران از ارائۀ راه حل کارآمد در برابر آن عاجز بودند. نتایج اسفبار روی کار آمدن رضاشاه برای روشنفکران نسل دوم که به حذف و یا خانهنشینی اکثریت آنها منجر شد، نسل سوم روشنفکران ایرانی را بر آن داشت تا از ضرورت عبور تجدد عاریتی، سرسری و سطحی به سوی تجدد اصیل سخن بگویند.
منابع
نسل دوم روشنفکری ایرانی، دولت مطلقه و مسئلۀ تجدد، حجت کاظمی
نسل دوم روشنفکران ایرانی، دکتر رحیم خستو
فریما دستیار