Search
Close this search box.
تازه ها
پرونده تاریخ فلسفه (قسمت پنجم: بودا)

خوشبخت کسی است که بر نفس خود غالب آید.

سیذارتا گواتاما (563 تا  483 پیش از میلاد)

سیذارتا گواتاما که بعدها به بودا «روشن‌ضمیر» معروف شد در زمانه‌ای در هند می‌زیست که در سراسر جهان تفسیرهای دینی و اسطوره‌ای زیر سوال رفته بودند. در یونان متفکرانی همچون پیتاگوراس با استفاده از عقل کیهان را مطالعه می‌کردند و در چین لائوتسه و کنفوسیوس اخلاق را از تعصبات مذهبی تفکیک ‌کردند. برهمنیسم دینی بود که حاصل تحول ودیسم – باوری کهن بر مبنای متون ودایی بود – و در قرن ششم پیش از میلاد دین اصلی شبه­‌قاره هند به شمار می‌رفت و سیذارتا گواتاما نخستین شخصی بود که آموزه‌های آن را با استدلال فلسفی زیر سوال برد. با اینکه بودایی‌ها، گواتاما را به سبب خودش محترم می‌داشتند اما او نه مسیحا بود و نه پیامبر و نه واسطه‌ای بین خدا و انسان. نظریاتش با استدلال قابل درک بودند و نه مکاشفه الهی و همین بودیسم را بیشتر به فلسفه نزدیک می‌کند تا دین. پژوهش او از جنس فلسفی بود و هدفش کشف حقایق و می‌گفت که حقایقی که بر می‌شمارد از طریق قدرت عقل برای همه قابل دسترسی­‌اند. او همچون بیشتر فلاسفه شرق، علاقه‌ای به پرسش‌های متافیزیکی که یونیان را به خود مشغول کرده بود نداشت. از نظرش این نوع پژوهش به سبب درگیر شدن با ماهیت‌هایی فراتر از تجربه، نظریه‌پردازی بیهوده‌ای بود. بودا در عوض مشغله خود را پرسش از هدف زندگی قرار داد که شامل بررسی مفاهیم خوشبختی، فضیلت و زندگی «خوب» می‌شد.

راه میانه

گواتاما در اوان زندگی صاحب زندگی پر زرق و برقی بود و آنطور که نقل شده از همه لذات حسی برخوردار بود. اما دریافت که این همه برای خوشبختی کفایت نمی‌کند. او کاملاً آگاه بود که رنج در جهان وجود دارد و می‌دید که بیشتر این رنج به سبب بیماری، پیری و مرگ و این واقعیت بود که آدمیان از آنچه نیازش داشتند بهره‌ای نمی‌بردند. همچنین فهمید لذات حسی که برای رهایی از رنج خود را غرق‌شان می‌کنیم هیچ رضایت نمی‌آفرینند و اگر رضایتی حاصل شود تاثیرش گذرا و ناپایدار است. او تجربه زهد مفرط را به همان اندازه ناتوان از رضایت‌آفرینی یافت و از آن راهی به فهم چگونگی رسیدن به خوشبختی نگشود.

گواتاما به این نتیجه رسید که باید «راهی میانه» بین تن‌پروری و ریاضت وجود داشته باشد. به باور او این راه میانه باید به خوشبختی یا «روشنایی» بینجامد و خِرد را برای یافتن راه میانه در تجربیات خود به کار برد.

او اندیشید که رنج جهانشمول است. بخش جدایی‌ناپذیر هستی است و علت ریشه‌ای رنج ناکامی در برآوردن امیال و خواسته‌هاست. او این امیال را «وابستگی» می‌نامد که هم شامل میل‌های حسی و خواسته‌های اینجهانی می‌شوند و هم غرایز اولیه مثل صیانت نفس. بودا نشان می‌دهد که برآوردن این وابستگی‌ها می‌تواند رضایتی کوتاه­مدت در پی داشته باشد اما نه خوشبختی در معنای خرسندی و آرامش ذهنی.

«ناخود»

قدم بعدی در استدلال گواتاما این است که نابودی وابستگی‌ها مانع رنج است. او می­‌گویدکه که علت‌العلل وابستگی‌ها خودخواهی است و منظور از خودخواهی بیش از تمایل به پیگیری خشنودی خود است. از نظر گواتاما، خودخواهی، خود را در مرکز پنداشتن و وابستگی به خود است- آنچه امروز نامش را «ایگو» می‌گذاریم. پس برای خلاصی از وابستگی‌هایی که برایمان درد ایجاد می‌کنند. این کافی نیست که صرفاً میل‌مان را طرد کنیم – باید بر وابستگی به آنچه میلش را می‌کنیم غلبه یابیم یعنی بر «خود».

اما این چطور ممکن است؟ میل و آرزو و توقع بخشی از طبیعت ما هستند و برای بیشتر مردم اسباب زندگی‌اند. جواب گواتاما این است که جهان ایگو توهمی بیش نیست و این را با فرآیندی مستدل نشان می‌دهد. استدلالش این است که هیچ چیز در جهان علت وجودی خود نیست زیرا هر چیز نتیجه‌ کنش پیشین خود است و هر یک از ما فقط بخش موقتی در این فرآیند ابدی هستیم که در نهایت ماندگار نیست و مادیتی ندارد. پس در واقعیت هیچ «خودی» وجود ندارد که بخشی از کل بزرگتر نباشد (یا «ناخود») و رنج نتیجه کژفهمی ما در درک این نکته است. نباید به این نتیجه‌گیری برسیم که باید وجود خود یا هویت فردی را انکار کنیم بلکه باید آن را به صرف آنچه هستند بفهمیم- یعنی گذرا و کم اهمیت. اگر این مفهوم را بپذیریم که ما جزء سازنده «ناخود» ابدی هستیم و به این پندار تن در ندهیم که «خود»ی یگانه‌ایم به تنها راه خلاصی از وابستگی و رهایی از رنج رسیده‌­ایم.

راه اصیل هشتگانه

استدلال گواتاما از علل رنج تا راه خوشبختی در آموزه‌های بودیستی به صورت چهار حقیقت ناب تدوین شده است:‌ رنج جهانشمول است، امیال علت رنج هستند، رنج را می‌توان با نابودی امیال از میان برد و پیروی از راه اصیل هشتگانه میل را نابود خواهد کرد. منظور از این آخرین حقیقت همان راهنمای عملی است برای «راه میانه» که گواتاما برای پیروانش ترسیم کرد تا به روشنایی برسند.

راه اصیل هشتگانه (کردار درست، نیت درست، زیستن درست، تلاش درست، تمرکز درست، گفتار درست، فهم درست و مراقبه درست) در واقع قانون اخلاق است – نسخه‌ای برای زندگی خوب و خوشبختی که نخستین بار گواتاما آن را یافت.

نیروانا

گواتاما هدف نهایی زندگی روی زمین را پایان چرخه رنج (تولد، مرگ و تولد دوباره) می‌داند. رنجی که ما درون آن زاده می‌شویم. انسان با پیروی از راه اصیل هشتگانه می‌تواند بر ایگوی خود چیره شود و بدون رنج بزید و با روشنایی خود می‌تواند از تولد دوباره در رنج پرهیز کند. او جایگاه خود را در «ناخود» یافته است و با ابدیت یکی شده است. او به وضعیت نیروانایی رسیده است که آن را «عدم وابستگی»، «نا-بودن» یا »خاموش شدن، (همچون شمع) ترجمه کرده‌اند.

در برهمنیسم دوران گواتاما و دین هندو که پیرو آن بودند، نیروانا یکی شدن با خدا بود، اما گواتاما از ذکر عنوان هر خدایی یا هدفی برای زندگی طفره می‌رود. او صرفاً نیروانا را «نازاده» بدون اصل و منشا، خلق نشده و بدون فرم توصیف می‌کند. استعلای تجربه حسی و این وضعیت جاوان و لاتغییر نابودن و در نتیجه خلاصی کامل از رنج هستی است.

گواتاما پس از روشنگری سال‌های زیادی را صرف سفر در هند کرد و به وعظ و خطابه پرداخت. او در زمان حیاتش پیروان بسیاری گرد آورد و بودیسم به دینی مستقر و فلسفه‌ای مهم تبدیل شد. آموزه‌های او را پیروانش سینه به سینه انتقال دادند تا اینکه در قرن اول پس از میلاد برای اولین بار به نگارش درآمد. مکاتب گوناگون بودیسم با گسترش آن در هند و بعدها به سوی شرق در چین و آسیای جنوب شرقی پدیدار شدند ور قیب کنفوسیونیسم و دائوئیسم شدند.

آموزه‌های گواتاما در قرن سوم پیش از میلاد تا یونان رسید اما تاثیر اندکی بر فلسفه غرب گذاشت. با این حال شباهت‌هایی بین رویکرد گواتاما و یونانیان به فلسفه وجود دارد که کمترین آنها تاکید گواتاما بر عقلانیت به مثابه وسیله یافتن خوشبختی واستفاده مریدان او از دیالوگ فلسفی برای روشن کردن آموزه‌هایش است. اندیشه‌های او در فیلسوفان غربی جدید تاثیر داشت مثل مفهوم «خود» هیوم و دیدگاه شوپنهاور درباره جایگاه انسان. اما در قرن بیستم تاثیر بودیسم بر اندیشه غربی بیشتر شد و از آن زمان غربیان بسیاری برای فهمیدن راه و روش‌ زندگی از راهنمایی آن یاری جسته‌اند.

«ذهن همه چیز است، هر آنچه بیندیشی می‌شوی».

«هیچ چیز را باور نکن، مهم نیست کجا خوانده باشی، چه کسی به شما گفته باشد مگر اینکه با عقل خودت جور در بیاید».

«صلح از درون می‌آید آن را در برون نجوئید».

زندگینامه سیذارتا گواتاما

تقریباً همه اطلاعات ما درباره زندگی گواتاما از زندگینامه‌هایی است که پیروانش قرن‌ها بعد از مرگ او نوشته‌اند و همه در جزئیات با هم اختلاف دارند. آنچه مسلم است او در لومبینی به دنیا آمد که نپال امروزی است و در زمانی حول و حوش 560 قبل از میلاد. پدر او حکمران بود و احتمالاً رهبر یک قبیله و سیذارتا صاحب زندگی پرتجمل و سطح بالایی بود.

سیذارتا که از این همه ناخشنود بود، فرزند و همسرش را رها کرد تا مسیری معنوی بیابد و «راهی میانه» بین خوشگذرانی ‌تنانه و ریاضت پیدا کرد. او زیر درخت بودهی روشنایی ضمیر را تجربه کرد و زندگی خود را وقف سفر در هند و موعظه کرد. پس از مرگ آموزه‌هایش به صورت شفاهی  400 سال انتقال داده شدند تا اینکه در کتاب تیپی تاکا به نگارش درآمدند.

زمینه

سنت: فلسفه شرقی

رویکرد: بودیسم

پیش از او: 1500 پیش از میلاد. ودیسم به شبه قاره هند می‌رسد.

قرن دهم تا پنجم پیش از میلاد. برهمنیسم جای اعتقادات ودیسم را می‌گیرد.

پس از او:

قرن سوم پیش از میلاد: بودیسم از دره گنگ به سمت غرب هند گسترش می‌یابد.

قرن اول پیش از میلاد: آموزه‌های سیذارتا گواتاما برای نخستین بار مکتوب می‌شوند.

قرن اول پیش از میلاد: بودیسم شروع به گسترش در چین و شرق آسیا می‌کند. در مناطق مختلف مکاتب گوناگون بودیسم شکل می‌گیرند.

در قسمت بعد خواهید خواند: کنفوسیوس/ اصل اول وفاداری و صداقت است.