Search
Close this search box.
تازه ها
انقلاب امید

اریک فروم / ترجمه مجید روشنگر

انسان نه تنها صاحب عقل است و به «چارچوب جهت‌یابی» نیاز دارد تا دنیای پیرامون خود را بسازد و آن‌ را معنی‌دار کند، بلکه دل و تنی هم دارد که می‌خواهد همراه با هیجانات آن با دنیا، و با انسان و با طبیعت پیوسته باشد. همان‌طور که قبلاً گفتم، حیوان از طریق غرایز خود با دنیای پیرامون پیوستگی دارد. انسان، به‌دلیل «خودآگاهی» و قابلیتی که برای احساس تنهایی دارد، اگر به هیجاناتی که نیازهای او را ارضا می‌کنند، و او را با دنیای پیرامونش پیوسته و با دنیای خارج از «خودش» یگانه می‌سازند، دسترسی نداشته باشد، ذرۀ ناتوانی خواهد بود که بادها به هر طرف پرتابش خواهند کرد. اما برخلاف حیوانات، انسان برای اینکه با دنیای پیرامون خود پیوسته باشد چاره‌های گوناگون دارد. تا جایی که عقل انسان مطرح است، برخی از احتمالات بهتر از دیگران است؛ اما آنچه انسان نیاز دارد که با آن «سلامت» خود را حفظ کند، علایق و پیوندهایی است که احساس کند به‌صورت امنی با آن علایق پیوستگی دارد. کسی که از چنین علایق و پیوندهایی خالی است، به‌طور قطع، ناسالم است و قادر نیست هیچ‌گونه رابطۀ هیجانی (عاطفی) با انسان‌های دیگر برقرار کند.

ساده‌ترین و معمولی‌ترین شکل پیوند انسان، «علایق اولیه» او به جایی است که از آن سر بلند کرده است ـ به خون، به خاک، به «کلان» Clan ( تبار واحد) ، به پدر و مادر، ـ یا در جوامع پیچیده‌تر ـ به ملت، به مذهب و به طبقه. این علایق ذاتاً علایق جنسی نیست، بلکه این علایق آرزوی کسی را که هنوز «خود» را نیافته و رشد کافی نکرده است، برآورده می‌سازد تا چنین کسی بتواند بر احساس جدایی غیرقابل تحمل خود فائق آید. این راه‌حل مسألۀ جدایی انسان، با ادامه چیزی است که من آن‌ را «علایق اولیه» نامیده‌ام ـ که ادامۀ آن برای بچه در ر ابطۀ مادر و بچه طبیعی و لازم است.