Search
Close this search box.
تازه ها
حرکت تئاتر به سمت شعر

نویسنده: طلایه رویایی / نشر: قطره

آیا می‌توان در تاریکی اسرارآمیز و خیال‌انگیز تئاتری کوچک نشست و خود را بی‌هیچ تلاشی تنها به دست لذتی ناگزیر سپرد، چون قایقی رها در وزش باد، بی‌بادبان، بی‌سکان و در فضایی رازآلود، که در جهانِ گشوده شده در آن، بتوان عمیق‌ترین و پنهان‌ترین لایه‌ها و زوایای وجود را دریافت؟ رویاها، تصاویر و کلماتی را دید و شنید که هرگز در زندگی عادی و روزمره آن‌طور بر ما نمایانده نمی‌شوند، آن‌طور با حضوری زنده و گرم، بر متن تصاویری خارق‌العاده و شگفت‌آور. هم‌چون حادثه‌ای ناگهانی و ویرانگر، هم‌چون شعر… برای تحقق چنین رویایی آیا نباید تئاتر را از ویژگی‌های منحصر به فرد خود غنی کرد، از فضیلت‌های خاصی که دیگر رسانه‌ها قادر نیستند به آن دست یابند؟ آیا این امر با بازگرداندن تئاتر به سرچشمه‌های نخستین‌اش یعنی شعر میسر نمی شود؟ «حرکت تئاتر به سمت شعر» به بررسی رابطه‌ی شعر و تئاتر به منظور تعریف و تدوین و بنیان نهادن ساختار نوعی از تئاتر که آن را «تئاتر شعر» نام نهاده است، می‌پردازد. «کبریتی می‌کشید به چراغ‌تان و آن چه برمی‌افروزد روشنی نمی‌دهد، دور، سخت دور از شماست که دایره روشن می‌شود.»

رنه شار

من نیز کبریتی می‌کشم! می دانم آن چه را که می‌افروزم روشنی نمی‌دهد، اما امید دارم روزی دایره روشن شود و تئاتر جای حقیقی خود و زبان حقیقی خود را بجوید و بیابد، به خصوص در سرزمین من که بنیادهای فکری و زبانی‌اش شعر است ــ  هر چند که در گرداب روزمرگی ها فراموش شده ــ ولی شعر آن جا هست، در اعماق، می‌جوشد و روزی گرم و مذاب از پوشیدگی‌اش بیرون می‌ریزد، روان می‌شود و اطراف ما را فرا می‌گیرد. اطراف این همه سختی و خشکی را، اطراف ما که فراموش کرده‌ایم آن همه حرارت را، آن همه تابناکی سرخ‌گون را. و آن‌گاه ما به تماشایش می‌نشینیم و به زبانش گوش فرا می‌دهیم، در معبدی که در کنار این آتشفشان روشن، بنا خواهیم کرد، معبدی دایره‌وار، دایره‌ی روشن. اما اکنون کنار این آتشفشان خاموش ایستاده‌ایم و چشم می‌دوزیم، با کبریتی در دست به دودی که از نفس زنده‌ی این آتشفشان خاموش برمی‌خیزد و گه‌گاه حضور گرم شعر را، در زیر پاهای‌مان به یادمان می‌آورد و باز شعر دیگری از «رنه شار»

اَه دود کوچکم که برمی‌خیزی از هر آتش حقیقی

ما هم روزگار و ابر آن‌هاییم که دوست‌مان می‌دارند