Search
Close this search box.
تازه ها
خاستگاه روانی پوپولیسم

نویسنده: سحر صنیعی

نشر مهرگان خرد

نظام های سیاسی و اجتماعی در اعصار بشری همواره ریشه در نحوه ی تعاملات فردی و برداشت انسان ها از محیط اطراف داشته است. هنگامی که مردم یک سرزمین را دموکرات و مردم سرزمینی دیگر حامی استبداد تلقی می شوند، بیش از پیش به نحوه برداشت آن ها از سیاست و اجتماع مربوط می شود. این موضوع به طور کلی به رابطه ی روان شناسی و سیاست ارتباط پیدا می کند، بدین معنا که ریشه های روانی نظام های سیاسی چیست؟ گذشته مردم یک سرزمین چه نقشی در تعیین نظام های سیاسی آن ها دارد؟ چرا برخی کشورها بطور دائم در معرض خطر استبداد سیاسی، پوپولیسم و اقتدارگرایی قرار دارند؟ و خطرات دموکراسی در آینده چیست؟ به نظر میرسد مسائل روانی مردم جوامع گوناگون نقش بسزایی در سرنوشت سیاسی آن ها ایفا می کند. بدین جهت ما نیازمند روانشناسی سیاسی هستیم. البته روان شناسی سیاسی تا حدودی می تواند ما را نسبت به محیط درونی و در نهایت نسبت به محیط اطراف مان هوشیارتر سازد. از این جهت که شناخت دنیای درون افراد و بررسی احوالات گذشته آنان بصیرتی ایجاد می کند که در سایه آن می توان خطرات سیاست را گوشزد کرد و در قبال آینده سیاست و نظام های سیاسی تصمیماتی منطقی اتخاذ کرد.
روانشناسان سیاسی یاور مصونیت از حقوق انسانی و هدایتگر آنان برای آگاهی از جنبه های زیرین سیاست هستند. به عبارتی ساده تر، روانشناسی سیاسی به ما یاد می دهد که برای شناخت نظام های سیاسی و از همه مهم تر ترسیم نقشه راهی برای آینده سیاسی جوامع معاصر به کندوکاو در گذشته افراد، تاریخ ملل، اسطوره های سیاسی و اجتماعی، نگرش اقوام گوناگون نسبت به سیاست و نظام سیاسی و واکاوی نگرش افراد روی بیاوریم و از تحلیل های سطحی و عامیانه بپرهیزیم. از این جهت روانشناسی سیاسی علمی «ژرفانگر» است و به دلیل آن که به رفتارهای فرهنگی و درونی افراد توجه می کند، رویکردی فرهنگی نیز تلقی می شود.

روانشناسی سیاسی به خاستگاه روانی پوپولیسم سیاسی می پردازد. بدین معنا به دنبال بررسی این مسئله است که مسائل روانی افراد تا چه اندازه می توانند در شکل گیری نظام های سیاسی پوپولیستی نقش داشته باشند. اگر نظام های سیاسی پوپولیستی را آن چنان که در علم سیاسی با عنوان نظام سیاسی «توده گرا» شناخته می شوند، در نظر بگیریم نقش رفتارهای روانی انسان ها در شکل گیری آن بسی حائز اهمیت است. ضرورت بحث از آن رو است که به رغم تغییر و تحولات سیاسی و تبدیل دموکراسی به عنوان نظام سیاسی مطلوب، همواره خطر پوپولیسم و اقتدارگرایی نظام های سیاسی را تهدید می کند. این تهدیدها در عصر مدرن نه تنها کمتر نشده اند که حتی افزایش چشم گیری داشته اند.
به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان، موسولینی در ایتالیا و قدرت گیری روزافزون رهبران پوپولیست در شرق و غرب عالم گواهی بر این ادعاست. ضمن اینکه نظام های سیاسی پوپولیستی الزاماً به نظام های توتالیتر ختم نمی شود، بلکه طیف متعددی از توتالیتاریسم نازیسم در آلمان و نظام های سیاسی پوپولیست در امریکای لاتین و حتی ترکیه معاصر و . . . را در بر می گیرد. محور اصلی بحث حاضر این است که افراد یک جامعه چگونه ممکن است خود را پذیرای نظامی پوپولیست نمایند که راه را بر عقلانیت سیاسی و خِرَد فردی و جمعی می بندد، حال در راس این نظام حزب ناسیونالیست سوسیال قرار گرفته باشد یا ساندنیست ها در نیکاراگوئه و . . .یا ونزوئلا و …