Search
Close this search box.
تازه ها
رضاشاه مستبد یا دیکتاتور؟ (ماهیت سیاسی دولت پهلوی اول)

ماهیت دولت رضاشاه و به طور کلی سلسله پهلوی همواره مورد بحث جدی پژوهشگران تاریخ بوده. اسامی و برچسب‌های بسیاری به دولت رضاشاه زده می‌دولتشود. از جمله استبداد نظامی، دولت مطلقه مدرن، دیکتاتوری، شبه مدرن و حتی برخی آن را همان نظام سلطانی قدیم در پوسته مدرن می‌دانند.

ابتدا باید در نظر داشت که برخلاف تصور عموم، استبداد و دیکتاتوری تفاوت عمده دارند. و بر سر مستبد یا دیکتاتور بودن رضاشاه نیز بحث‌های زیادی صورت گرفته است. در حکومت استبدادی ممکن است مقررات عرفی یا شرعی وجود داشته باشد اما قانون وجود ندارد. این مقررات، قدرت حاکم را محدود نمی‌کند و رای حاکم حرف آخر را می‌زند. حتی بلندپایه‌ترین مقامات سیاسی و نظامی نیز امنیت ندارند و با حکم حاکم ممکن است مقام، اموال و جان خود را از دست بدهند. در مقابل در نظام دیکتاتوری قانون وجود دارد و طبقات قدرت مطلقه را مطابق قانون به فردی می‌دهند. و دیکتاتور نمی‌تواند سیاست‌های کشور را مطابق اراده‌ای افسارگسیخته پیش ببرد.

کاتوزیان معتقد است ماهیت دولت در دوره رضاشاه، بین این دو وضعیت، در حال تغییر است. در دوره 1305-1312 دیکتاتوری و از 1312-1320 استبدادی‌ست. در دوره اول، حکومت مورد استقبال نخبگان است و حتی افرادی چون بهار اعتقاد دارند مشت آهنین و دیکاتوری مصلحانه، نیاز کشور است. به پادشاهی رسیدن رضاشاه کاملا قانونی و با تصویب مجلس است. و اقداماتی چون نظام وظیفه، ثبت اسناد و املاک، لغو القاب و … همه مصوب مجلس شورای ملی و مطابق قانون اجرا می‌شوند.

اما در دوره دوم که از 1311 شروع می‌شود رضاشاه به سمت استبداد می‌رود. در همین بازه است که افرادی چون تیمورتاش، علی‌اکبر داور، فیروز میرزا و فروغی که مربع قدرت رضاشاه هستند کنار گذاشته شده، به قتل رسیده و یا خودکشی می‌کنند. مجلس بیشتر با نمایندگان انتصابی پر شده و کمترین مخالفتی در آن علیه شاه صورت نمی‌گیرد. نمونه بارز آن هم فرمان کشف حجاب است. که برعکس اقدامات قبلی، به تصویب مجلس نمی‌رسد بلکه شخص شاه فرمان آن را امضا می‌کند. با این حال برخی معتقدند با توجه به حفظ ظاهری و فرمایشی مجلس، انتخابات و فرآیند قانون‌گذاری، دولت پهلوی هیچ‌گاه استبدادی نشده و همواره دیکتاتوری‌ست.

محمدعلی اکبری در کتاب تبارشناسی هویت جدید ایرانی، دولت پهلوی را «دولت مطلقه مدرن» دانسته است. تعریف دولت مطلقه مدرن، دولتی ست که هدف آن گذر جامعه از فئودالیسم و اقتصاد کشاورزی به سرمایه‌داری و اقتصاد صنعتی ست. این دولت با تکیه بر بروکراسی مدرن و پیچیده تلاش دارد قالب جامعه را تغییر داده و به تربیت همگانی مردم و اصلاحات اداری و اقتصادی، بپردازد. دولت پهلوی اول نیز با آموزش رایگان عمومی، طبقه کارمندی را ایجاد کرد که نظام جدید اداری بر اساس آن شکل گرفت. همچنین تلاش‌هایی برای افزایش تولیدات صنعتی انجام شد.

همچنین، وجود دولت متمرکز و نیروی نظامی متحدالشکل می‌تواند از دلایل وجود دولت مطلقه در دوره پهلوی اول باشد. همچنین، دولت با همگانی کردن آموزش و گسترش بروکراسی و ارتش، طبقات جدیدی مثل کارمندان و نظامیان مدرن را به جامعه اضافه می‌کند. اما شاید نتوان آن را دولتی مدرن نامید. چون هدف اصلی دولت مطلقه مدرن، انتقال از فئودالیسم به سرمایه‌داری ست. در صورتی که زمین داری در ایران، فئودالیسم محسوب نمی‌شد و سرمایه‌داری نیز به شیوه بازار آزاد در اروپا ایجاد نگردید. در واقع اکثر کارخانه‌ها، تجارت و تولید کشور یا در دست دولت یا نزدیکان دولت بود که با استفاده از رانت امتیازاتی به دست آوردند.

در عین حال از افراد و گروه‌های چپ نیز نباید غافل بود که هر چند در سال‌های اول حکومت رضاشاه به علت ایجاد ارتش مدرن و کاهش نفوذ انگلستان دیدگاه مثبتی به دولت پهلوی داشتند اما به تدریج دیدگاهی کاملا منفی یافتند و نام‌هایی مانند نوکر انگلستان، وابسته، استبداد مطلق و… توسط افرادی چون احسان طبری به دولت پهلوی زده می شد.[1]

عده‌ای چون هوشنگ شهابی، با تطابق برخی ویژگی‌ها، حتی سلطنت پهلوی را نوعی از نظام‌های سلطانی، پاتری مونیال، دانسته‌اند. از جمله به دخیل کردن اراده شخصی، ترس از شخص حاکم که به شدت در دوره رضاشاه وجود دارد، برای مثال داور از ترس رضاشاه خودکشی کرد. همچنین شاعران، نویسندگان و روشنفکران مخالف رضاشاه یا سکوت کرده یا در خارج از کشور آثارشان را منتشر می‌کردند. همچنین به وجود نظام تک حزبی (در دوره محمدرضاشاه نه رضاشاه) خاندان محوری و فساد خاندانی (که در دوره محمدرضاشاه بیشتر مشخص است)، بروکراسی فاسد (هرچند در مواردی صحیح است اما نوعیِ دولت رضاشاه نیست) اشاره کرده‌اند. بنابرین دسته‌بندی حکومت رضاشاه به عنوان نظام سلطانی شاید قدری نادقیق و ناصحیح باشد.

جان فوران، حکومت پهلوی را دولتی شبه‌مدرن می داند. یعنی دولتی که بدون توجه به زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی جامعه، دستاوردهای صنعتی و فرهنگی جوامع مدرن را وارد کرده و فکر می‌کند جامعه را تغییر داده است. در حالی که مدرنیته باید درونزا باشد و مدرنیته وارداتی منجر به تضاد در جامعه می‌گردد. این طرز فکر که همان‌طور که ماشین تلگراف را می‌توان وارد کرد، می‌توان نظام اداری فرنگی را هم وارد کرد؛ از دوره قاجار در ایران رواج یافت و روشنفکرانی چون ملکم و تقی‌زاده، موافق آن بودند. هرچند این طرز تفکر مخالفانی نیز داشت. ویژگی دیگر شبه مدرنیسم آن است که در عین حال که به تاریخ کشور افتخار کرده و آن را عصر آرمانی می‌داند، برخی میراث فرهنگی خود را از بین می‌برد. مثلا در دوره رضاشاه موزه‌ها شکل می‌گیرند. اما در عین حال سنت‌های عشایری، لباس‌های محلی و برخی هنرهای دستی از بین می‌روند. یا برخی آثار معماری از دوره قاجاریه و قبل از آن تخریب می‌شوند. توسعه نامتوازن از دیگر ویژگی‌های شبه مدرنیسم است. مثلا دولت رضاشاه آزادی‌های مدنی بیش از حد به جامعه می‌دهد اما آزادی‌های سیاسی داده نمی‌شود.

بنابرین می‌توان این طور نتیجه گرفت که عقاید درباره ماهیت سیاسی دولت رضاشاه، پیچیده و متفاوت است و هرچند شاید نتوان نتیجه‌گیری صریحی در این رابطه کرد اما می‌توان در برچسب‌هایی چون «استبداد مطلق» تجدید نظر کرد.

منابع

جان فوران/ مقاومت شکننده

محمدعلی همایون کاتوزیان/ اقتصاد سیاسی ایران

هوشنگ شهابی/ نظام های سلطانی

محمدعلی اکبری/تبارشناسی هویت جدید ایرانی

 

[1] مسئله وابستگی خارجی دولت پهلوی در مقالات جداگانه مورد بحث قرار خواهد گرفت.

فاطمه کاملی