همه یکی است
پارمنیدس (515 تا 445 پیش از میلاد)
ایدههای پارمنیدس نقطه عطفی در فلسفه یونانی بودند. پارمنیدس با استفاده از روش استنتاج پیتاگوراس کوشید که از ماهیت حقیقی جهان پرده بردارد. تحقیقاتش او را به موضعی مخالف با هراکلیتوس کشاند. پارمنیدس از این فرض که چیزی وجود دارد (هست)، نتیجه میگیرد که نمیتواند همزمان وجود نداشته باشد (نباشد). چرا که در غیر این صورت تناقضی در جهان ایجاد میشود. بعد به این میرسد که عدم وجود هم غیر ممکن است – هیچ خلائی نمیتواند باشد. پس یک چیز نمیتواند از هیچ پدید آید و همیشه باید به صورتی از قبل وجود داشته باشد. این صورت ازلی تغییرپذیر نیست چون چیزی که دایمی است نمیتواند به چیزی دیگر تبدیل شود مگر اینکه دیگر ازلی نباشد. از این رو تغییر بنیادین غیرممکن است. پارمنیدس با این الگوی فکری نتیجه میگیرد که هر چیزی که واقعی است باید ابدی و بیتغییر باشد و واحدی تفکیکناپذیر باشد – «همه چیز یکی است». مهمترین دستاورد پارمنیدس برای فیلسوفان بعدی این است که او با فرایند استدلالش نشان میدهد که ادراک ما از جهان خطا آمیز و پر از تناقض است. ما فکر میکنیم شاهد تغییر هستیم در حالیکه تغییر امری غیرممکن است. تنها نتیجه قابل اعتمادی که میگیریم این است که هرگز نمیتوانیم به تجربهمان که از حواس بهره میگیرد تکیه کنیم.
زمینه
شاخه: متافیزیک
رویکرد: مونیسم
پیش از او
قرن ششم پیش از میلاد: پیتاگوراس به جای ماده ساختاری ریاضی را اساس کائنات میداند.
500 پیش از میلاد: هراکلیتوس میگوید که همه چیز در وضعیت تغییر مداوم است.
پس از او
قرن پنجم پیش از میلاد: زنون الئایی باتناقضهایش خصلت توهمی تجربه را نشان میدهد.
450 پیش از میلاد: دموکریتوس و لوسیپرس میگویند که کائنات از اتمهایی در خلاء تشکیل شده است.
اواخر قرن چهارم پیش از میلاد: افلاطون نظریه فرمها را مطرح میکند و ادعایش این است که ایدههای انتزاعی عالیترین صورت واقعیت هستند.
1927 مارتین هایدگر «هستی و زمان» را مینویسد و مساله پرسش از هستی را احیا میکند.