خود زندگینامه دوم و شعرهای برگزیده (از برگه های نا شناخته ام)
نزار قبانی / نشر ثالث / ترجمه محمد جواد مهدوی . زهرا یزدان نژاد
در بیروت همه وقتم را فقط برای شعر خالی کرده بودم و آن را با هیچکس شریک نمیشدم. آنجا با شعر نفس میکشیدم، با شعر سخن میگفتم، با شعر میخوابیدم و با شعر بیدار میشدم. قهوهام را آمیخته با شعر و دانههای هل مینوشیدم. صبحها بر ساحل دریا قدم میزدم و این احساس مرا فرا میگرفت که شعری هستم که بر قدمهایش راه میرود. دورهای را در زندگیام به یاد ندارم که مانند این مرحله در لبنان این قدر با شعر احساس همهویتی کرده باشم، دورانی روشن که از میانۀ دهۀ چهل تا میانۀ دهۀ هفتاد {میلادی} ادامه یافت.
بیروت در بهترین حالت جوانی و شادابی و تمدنش بود و ما در بهترین روزهای سرزندگی و برخورداری و احساس آزادی بودیم. بیروت در مدت بیست سال، همۀ مواد اولیهای را که شاعر احتیاج دارد تا با آن اسمش را با حروف درشت بر دیوارهای سرزمین عربی بنویسد، به من بخشید، هر گاه در ژنو، مادرید و لندن احساس سردی منفی و لرز میکردم، جایی در اولین پرواز به بیروت رزرو میکردم تا گرمی شعر و گرمی دلها را باز یابم.
به بیروت میرفتم تا صدا و کلماتم را کوک کنم و از وجود شعرهایی که زیر درختان دانشگاه آمریکایی و شعرهایی که در آغوش زنان لبنانی، که سرمۀ شعر به چشم میکشیدند و هر روز شعر عاشقانۀ جدیدی زیر لب زمزمه میکردند باقی گذاشته بودم، مطمئن شوم.