از پیرمرد پرسیدند: «چه کاری از اون اوستاکارها دیدی؟»
گفت: «مجسمۀ مار. همون ماری که شما روی النگو کندهکاری میکنین».
همه هیجانزده شدند: «خب؟ اون چه جوریه؟»
پیرمرد جواب داد: «گفتم که، با کارهای ما اینجا، از زمین تا آسمون فرق داره. هر اوستایی که چشمش بهش بیفته، تو نگاهِ اول میفهمه که کارِ این طرفها نیست. مارِ اوستاکارهای ما، هرچقدر تر و تمیز تراشیده شده باشه، سنگیه، ولی مال اوستاکارهای بانوی کوه مس، عینِ مار زنده است. تیرۀ پشتش سیاهِ سیاه، چشمهاش هم زُل… انگار الان نیشت میزنه. ولی به حالِ اونها فرقی نمیکنه! اونها که گُلِ سنگی رو دیدهاند، فهمیدند زیبایی چیه!».
دانیل، وقتی از این گُلِ سنگی شنید، پیرمرد رو ول نمیکرد، هی سؤالپیچش میکرد.
پیرمرد فرتوت صادقانه بهش گفت: «نمیدونم، پسرِ عزیزم. فقط شنیده بودم که همچین گلی هست. چشمِ ما آدمها، نباید بهش بیفته. کسی که ببیندش، از دنیا متنفر میشه».
دانیل گفت: «من دوست داشتم ببینمش».
گفت: «مجسمۀ مار. همون ماری که شما روی النگو کندهکاری میکنین».
همه هیجانزده شدند: «خب؟ اون چه جوریه؟»
پیرمرد جواب داد: «گفتم که، با کارهای ما اینجا، از زمین تا آسمون فرق داره. هر اوستایی که چشمش بهش بیفته، تو نگاهِ اول میفهمه که کارِ این طرفها نیست. مارِ اوستاکارهای ما، هرچقدر تر و تمیز تراشیده شده باشه، سنگیه، ولی مال اوستاکارهای بانوی کوه مس، عینِ مار زنده است. تیرۀ پشتش سیاهِ سیاه، چشمهاش هم زُل… انگار الان نیشت میزنه. ولی به حالِ اونها فرقی نمیکنه! اونها که گُلِ سنگی رو دیدهاند، فهمیدند زیبایی چیه!».
دانیل، وقتی از این گُلِ سنگی شنید، پیرمرد رو ول نمیکرد، هی سؤالپیچش میکرد.
پیرمرد فرتوت صادقانه بهش گفت: «نمیدونم، پسرِ عزیزم. فقط شنیده بودم که همچین گلی هست. چشمِ ما آدمها، نباید بهش بیفته. کسی که ببیندش، از دنیا متنفر میشه».
دانیل گفت: «من دوست داشتم ببینمش».
نوشته: پاول باژوف / (داستانهای ادبیات روس 1) ــــ ترجمه: یولتان سادیکوا
چاپ اول: 1400 / قطع: رقعی / جلد: شومیز / تعداد صفحه: 274 / قیمت: 270,000 تومان
موجودی: دارد
—
—