حتی اگر نخواهیم حکومت اقتدارگرایانه رضاشاه را که ماحصل آشفتگیهای انقلاب مشروطه بود، یکسره مولود سیاستهای انگلستان در خاورمیانه بدانیم، میتوان اذعان داشت که این حاکمیت دست کم با حمایت جدی انگلیسیها و نخبگان سیاسی شکل گرفت. شمایل رضاشاه به تدریج در باور عمومی نمودی یافت که در سپهر تاریخ سیاسی ایران و جهان تحت عنوان «شاه مقتدر» تلقی میشد. یکی از ویژگیهایی که در طول تاریخ یک شاه مقتدر را نمود میبخشید، استبداد و سازش ناپذیری در برابر آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی بود که رضاخان تا حد زیادی خود را بهرهمند از این ویژگیها نشان میداد. با این حال به تدریج همین خصوصیات اخلاقی که سبب برگزیده شدنش برای هدایت مهمترین سکان سیاسی کشور، یعنی شاهنشاهی شده بود، دامن اطرافیانش را گرفت و او را نیز در میان مردم بدنام کرد. اولین شاه خاندان پهلوی، علاوه بر روحیه خودمحوری، گاه دست به رفتارهایی می زد که گاهی بسیار سطحی به نظر میرسید.
گاهی در رفتار اجتماعی و سیاسی رضاشاه نوعی نوسان غیر قابل پیشبینی مشاهده میشد. به عنوان مثال، شاه به علت طولانی شدن مذاکرات نفتی با انگلیسیها، یک باره کنترل خود را از دست داد و غرش کنان وارد جلسه هیئت دولت شده و پرونده نفت را داخل بخاری پرتاب کرد! اما پس از مذاکراتی که با سرجان کدمن در این رابطه داشت، بدون مشورت با هیئت وزیران و مجلس شورای ملی، قرارداد را پذیرفت.
رضا خان در خانوادهای نظامی چشم به جهان گشود و در سن پانزده سالگی به خدمت تیپ قزاق درآمد. بنابراین شخصیت او با بافت نظامی و روحیه خشن سربازی و قزاقی شکل گرفت. تندخویی و خشونت و نظم و انضباط شدید که در سراسر زندگی او وجود داشت حاصل این دوران است. با افزایش قدرت، بر میزان خشونت و سخت گیری و افراط وی در انضباط افزوده شد و حتی آسایش و سلامت روانی او به خطر افتاد، تا جایی که در اواخر دوران حکومتش از رضا شاه چهره ای مستبد، خودرأی، تندخو، بی رحم و خشن در اذهان عمومی به وجود آمد.
از ویژگی های دیگر رضاشاه که به تدریج از مقبولیت او نزد عامه و سران مملکتی کاست، مال اندوزی و تصاحب املاک و اراضی بود. رضا شاه در طول مدت سلطنت خود املاک و اراضی و کارخانجات زیادی را تصاحب کرد به طوری که برای اداره املاک زیاد خود سازمان بزرگی به نام «املاک اختصاصی» تشکیل داد. تقریباً قسمت اعظم مازندران متعلق به او بود. در خراسان و سیستان و خوزستان و فارس و اصفهان هم املاک داشت. تعداد املاک او به ۵۲۰۰ رقبه میرسید. کارخانجات و هتل ها نیز تعداد قابل ملاحظه بودند به طوری که در حساب جاری او مبلغ ۶۸۰ میلیون ریال موجودی نقدی بود. در یک سرشماری کلی در سال ۱۳۱۹ عایدات سالانه رضاخان از املاک به ۶۲ میلیون تومان میرسید.
پاشنه آشیل اخلاق استبدادی رضاشاه در نهایت پس از سال 1312شمسی آشکار شد. او به شدت نسبت به اطرافیان خود به خصوص کسانی که نقش مهمی در به قدرت رسیدن وی داشتند، بدبین بود. این نوع سوءظن که خود را به شکل رفتارهای تند و سختگیرانه نشان می داد، باعث شد تا بسیاری از دوستان و حامیان وی از قدرت برکنار و یا توسط وی کشته شوند. نمونه بارز این نزدیکان در ابتدا عبدالحسین خان تیمورتاش وزیر مقتدر دربار و دست راست شاه بود که با اتهاماتی از جانب حکومت زندانی و سپس به قتل رسید. رفتار خصمانه رضاشاه در حدی بود که گفته می شد برخی از وزرا و نزدیکان وی مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه، از ترس شاه و اقدامات او خودکشی کرد. البته گفته می شود علت ترس داور از شاه به خاطر ولیعهد بود:
«ارتش نشان داده بود که برای قدرت و اختیارات آیندهاش به وزیر مالیه چشم دارد. اگر این مرد که زندگی اقتصادی کشور را در کف دستش داشت به هنگام مرگ شاه میتوانست ارتش را با خود همراه کند، آنوقت جانشینی ولیعهد واقعاً به خطر میافتاد. بنابراین، طبق این استدلال، شاه تصمیم گرفت که داور را از قدرت خلع کند» از این رو داور از ترس کشته شدن توسط شاه دست به خودکشی زد.
فحاشی و تشر و حتی کتک زدن افراد متعدد در ابتدا به هیچ وجه توسط مردم یا اطرافیان او اخلاقی نکوهیده نبود. اتفاقاً در ایامی که رضاخان وزارت جنگ و یا مقام وزیرالوزرائی را برعهده داشت مردم و نشریات، این گونه رفتارهای تند و همچنین سازش ناپذیری وی را تمثالی از اقتدار نادرشاه و ابهت شاه عباسی میدیدند! با این همه هر چه گذشت دامنه این رفتارها گستردهتر شد تا جایی که موجب بیحرمتی و سلب امنیت مالی و جانی تمام زیردستان بود و کسی در مملکت نمانده بود که از توپ و تشرهای شاه در امان بماند.
یکی از نزدیکان رضاشاه در وصف رفتارهای رضاشاه مینویسد: «بدا به حال کسی که مورد خطاب و عتاب رضا شاه قرار میگرفت دیگر چیزی نبود که به او و خاندانش حواله ندهد!»
به طور کلی، باید توجه داشت که در بررسی روانشناسانه رفتار فرماندهان، فرمانروایان و دیکتاتورهای بزرگ تاریخ، همواره وجوه اشتراکی دیده میشود. مطالعات بینارشتهای میان علوم انسانیِ تاریخ و روانشناسی سالیان درازی است که به عنوان ملازمات بررسی رویدادهای تاریخی مورد استفاده پژوهشگران قرار گفته است. رضاشاه اولین حکمرانی نبود که با تکیه بر استبداد شخصی دوست را از دشمن تشخیص نمیداد و به تدریج زوال قدرت خویش را رقم زد و موجب نابودی شماری از چهرههای برجسته حکومتی شد. چنانچه حتی روزگارانی که برای ستایش اقتدار وی او را با نادرشاه افشار و شاه عباس صفوی مقایسه میکردند. نکتهای که از نظرها پنهان ماند آسیبهای ناشی از این خودکامگی در روزگار پس از مرگ این فرمانروایان خودکامه بود.
استبداد رضاشاهی حتی تا اندازه زیادی بر سیاستهای محمدرضاشاه تأثیر گذاشت؛ محمدرضای جوان زمانی که حکومت را در دست گرفت به لحاظ شخصیتی شباهتی با پدرش نداشت و اطرافیانش این را ضعف بزرگی تلقی میکردند. تا سال 1332شمسی محمدرضاشاه تلاش کرد تا در حکومت خود رویهای متفاوت با رضاشاه را در پیش بگیرد، بنابراین مجلس و سایر نهادهای حکومتی قدرت بیشتری به دست آوردند، اما آن دوگانگی در همین سالها با قدرت فزایندهای سر برآورد و مسیر تاریخ سیاسی ایران را تغییر داد، در نتیجه رویة شاه از حکومت به سلطنت چرخید. محمدرضاشاه تا واپسین سالهای حکومتش با این مسئله درگیر بود؛ به گونهای که وی در تمام طول حکومت خود با دوگانگی سازش و استبداد دست و پنجه نرم میکرد و با اینکه تلاش کرد نمودی از یک شاه مدرن و مشروطه داشته باشد همواره در سایة استبداد و خودکامگی پدرش قدم برمیداشت!
منابع و مآخذ
حسین مکّی، تاریخ 20 ساله، جلد4، تهران، 1362.
محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم، 1372.
ولدم، اسکندر، زندگی پرماجرای رضا شاه، تهران گلنام، ۱۳۷۰.
منصور رفیع زاده، خاطرات رفیع زاده، مترجم اصغر گرشاسبی، تهران: اهل قلم، ۱۳۷۶.
فریما دستیار