فيلسوف كسی است که زیست فلسفی دارد حتی اگر مدرس فلسفه یا درسآموز آن نباشد.
اپیکتتوس فیلسوف رواقی (نقل به مضمون)
دیدگاه: الفلسفة صیرورة الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العيني بقدر الطاقة البشرية
ترجمه: فلسفه یعنی انسان جهانی عقلی بشود مشابه جهان محسوس به قدر توان بشری.
ملاصدرا (نقل به مضمون)
برخلاف ديدگاه بالا، فلسفهی یونان باستان وصول به معرفت را به چیزی نمیگرفت. دانش و آگاهی به معنای مجموعهای از مفاهیم، قواعد و گزارهها که نظام عالم را منعکس میکنند اساساً مورد توجه فیلسوفان باستان نبود. فلسفه به دنبال تحول شخصیت آدمی و تدارک زندگی فیلسوفانه بود. در نزد این فیلسوفان جوهرهی زیست فیلسوفانه، عمل و کردار درست است که البته هیچ نسبتی با گفتار و سخنوری و تراوشات محض ذهنی ندارد. فیلسوف کسی است که به جای پر سخن گفتن گاه سالها تمرین سکوت میکرد، صبر و پرهیز از بیهودگیهای نفسگیر زندگی توشهی راهش بود.
هدف از قواعد و اصول فلسفی فقط کاربرد و دستگیری آنها در زندگی است نه شرح و بسط نظری آنها.
سخنان مشهور رواقیان را بیاد بیاوریم:
نجاران برای آن به نزد تو میآیند تا خانهات را بسازند نه آنکه فن نجاری را برایت تشریح کنند.
ویا
مایه شرمساری است، کسی که بیمار است به مطالعهی راههای درمان خود میپردازد به جای آنکه به درمان خود اقدام نماید.
فلسفه هنر زیستن است و با ارایهی شیوههای نو در زندگی دردهای ما را التیام میبخشد فیلسوف دورهی باستان نه به دلیل سخنان و نوشتههای پرطمطراق و تحسین برانگیز فلسفی بلکه به دلیل زندگی فلسفی که داشت خود را فیلسوف میدانست. فیلسوف به دلیل جایگاه وجودی و انسانی که داشت، فیلسوف شمرده میشد و لفظ فیلسوف بر کسی که زندگی فلسفی داشت اطلاق میشد؛ حتی اگر آموزش فلسفی ندیده بود و یا کرسی درس نداشت و استاد فلسفه نبود.
فیلسوفان یونان بین فلسفه و آموزههای فلسفه فرق میگذاشتند. آنها معتقد بودند اگر چه فلسفه را به سه بخش تقسیم میکنیم که عبارتند از طبیعیات و منطق و اخلاق و آنها را با همین عناوین یاد میگیریم و به دیگران نیز یاد میدهیم، اما هیچ یک از اینها فلسفه، نیستند. اینها آموزههای فلسفهاند که برای تدریس و تعلیم آنها را ساختهایم و مدام به آنها مراجعه میکنیم و البته هیچ گریزی هم از آن نیست. لیکن خودِ فلسفه که شیوهی زیست فلسفی است نه قابل تقسیم است و نه تکهتکه شدنی است. فلسفه نوعی عمل است عملی واحد و یکپارچه که هدف آن این است که منطق، اخلاق و طبیعتشناسیای را به دست دهد که بشر از طریق آنها زندگی کند. از این منظر نباید خیلی معطل منطق شویم، آدمیان خود به خوبی میاندیشند و به خوبی سخن میگویند. چرا آدمی باید این همه درگیر نظریههای طبیعتشناسی شود به جای آن بهتر است راهی برای زیستن امن همراه با آرامش در دامن طبیعت بیابد. نباید چنان مشغول تعریف فعل اخلاقی شویم که از اخلاقی شدن باز بمانیم به جای اینکه تعریفی از نیکی به دست دهیم و در چون و چراهای اخلاقی گذران عمر کنیم، بهتر آنست طریقت نیکی طی کنیم.
مارکوس اوریلیوس میگوید: سخن گفتن در باب اینکه انسان نیکوکار شایسته است چگونه باشد، بس است، اینک، هماکنون، سعی کن انسان نیکوکاری باشی.
شیرزاد گلشاهی کریم