Search
Close this search box.
تازه ها
سوررئالیسم و روانکاوی

سوررئالیسم از ابتدا رابطه نزدیکی با پیشرفت‌های معاصر در علم روانشناسی و روانکاوی داشت. آندره برتون که رهبر این حرکت بود در رشته پزشکی تحصیل و در جنگ اول جهانی در آسایشگاه روانی خدمت کرده بود، این تجربه تأثیر مستقیمی بر تکامل سوررئالیسم گذاشت. درک اولیه‌ای که سوررئالیست‌ها از روانشناسی انسان داشتند متأثر از کار روانشناسان فرانسوی همچون ژان شارکو و پیر ژانه بود. مطالعات این دو روانشناس در هیپنوتیزم و خودکاری روانشناختی بر شکل‌گیری تکنیک سوررئالیستی خودکاری تأثیر گذاشت، خودکاری عبارت بود از افعال غیرارادی و فرآیندهایی که در کنترل ذهن خودآگاه نبودند – مثل رؤیا دیدن. مکس ارنست هنرمند آلمانی اطلاعات مفصلی از دانش تخصصی زیگموند فروید را درباره ناخودآگاه برای گروه به ارمغان آورد و این بزرگترین عامل مؤثر در سوررئالیسم بود. با ترجمه نوشته‌های فروید به زبان فرانسوی، درک سوررئالیست‌ها از نظریات او عمیق‌تر شد و شیوه کاربردش نزد آنان رفته رفته پیچیده‌تر.

آندره برویه، درس در کلینیک لا سالپتریر، 1887، رنگ روغن روی بوم.

این نقاشی ژان شارکو را در حال نشان دادن هیپنوتیزم در مطالعه فروید نشان می‌دهد.

 

نظریه‌های فروید درباره ذهن

چند مفهوم خاص در روانکاوی برای بررسی هنر سوررئالیستی کارآمد هستند. مهمترین مفهوم این پنداشت است که ناخودآگاه مخزن افکار و احساساتی است که خارج از دسترس بخش خودآگاه آدمی‌اند. از نظر فروید رؤیاها بیان رمزگذاری شده ترس‌های ناخودآگاه، امیال و کشمکش‌هایی هستند که می‌شود قفلشان را شکست و از طریق روانکاوی از آنها سر درآورد. به عقیده فروید اختلال روانی نتیجه کشمکش و شکست در دوره رشد جنسی-روانی در اوان کودکی بود. امیال جنسی، امیال شهوانی و خشونت عناصر اصلی نظریه‌های ذهن فروید بودند. به باور او چیزهایی که در ضمیر ناخودآگاه مدفون شده‌اند، سائق‌هایی قدرتمند و غریزی هستند که به دست تمدن و عقلانیت منکوب شده‌اند و چنانچه به کفایت حل و فصل نشوند برای سلامت ذهنی فرد و در نهایت جامعه مضرند.

اتاق مشاوره زیگموند فروید در وین، 1938، عکس از ادموند انگلمن

این اندیشه منشأ طرز نگاه سوررئالیست‌ها به عشق و میل جنسی بود که موضوع اصلی کارهایشان و بیانیه‌های سیاسی و فعالیت‌هایشان در ضدیت با اخلاقیات و محدودیت‌های تحمیل شده بر بیان آزادانه تمایلات جنسی بود. باید متذکر شد که تبلیغ آزادی جنسی از سوی سوررئالیست‌ها خیلی محدود بود و عشق همجنسگرایان را شامل نمی‌شد.

 

کشمکش و خشونت

مفهومی که فروید برای ضمیرناخودآگاه ساخته بود و آن را جایگاه اصلی خشونت و تضاد دانسته بود نقش مهمی در کار هنرمندان سوررئالیست ایفا کرد. در این راستا، مکس ارنست و اندره ماسون مکرراً از تصاویر خشونت جنسی استفاده می‌کردند . تصور می‌شد که تکنیک‌های خودکاری سوررئالیست‌ها محتویات افکار و امیال را برملا می‌کند؛ اما تکرار تصاویر شهوانی و موضوع خشونت که در کارهای بسیاری دیده می‌شد، نمایش آن چیزی دانسته می‌شد مکس ارنست به آن عنوان «وسواس فکری» داده بود. بدن برهنه زنی قطعه قطعه شده، چاقو، ماهی، پرنده و انارهای بریده شده که در کارهای سوررئالیستی اولیه ماسون به کرات دیده می‌شدند از تمایلات ضمیر ناخودآگاه هنرمند خبر می‌آوردند.

بعضاً به این مسئله توجه شده است که تعقیب خودآگاهانه ضمیر ناخودآگاه توسط سوررئالیست‌ها و همچنین عدم انطباق همیشگی با نظریه‌های فروید، موفقیت تلاش‌های آنها برای دستیابی به افکار ضمیر ناخودآگاه را زیر سؤال می‌برد. منتقدان بسیاری از ابتدا می‌گفتند که هنرمندان سورئالیست فقط نظریه‌های روانشناسی را تصویرسازی می‌کنند و اعماق ناخودآگاه خود را آشکار نمی‌کنند.

 

ضمیر ناخودآگاه به مثابه منبع خلاقیت

آندره برتون صراحتاً گفت که منکر تلاش هنر سوررئالیستی برای آشکار کردن تاریخ روانشناختی فرد هنرمند است. همچنین هنرمندان سوررئالیست برخلاف فروید و همکاران روانکاوش علاقه‌ای به قدرت درمانگری نظریه‌های فروید نداشتند. آنها ناخودآگاه را منبع الهام خلاقیت می‌پنداشتند و علاقه‌ای به درمان از طریق روانکاوی نداشتند.

عکس اشیاء ساخته شده به دست روان‌نژندان، منتشر شده در شمار 12 مجله انقلاب سوررئالیستی، 15دسامبر 1929، ص 42-43

در حقیقت سوررئالیست‌ها جنون را به مثابه نوعی آزادسازی ذهنی می‌ستودند و تصاویری را از اشیایی که روان رنجوران در آسایشگاه‌ها ساخته بودند منتشر می‌کردند. معتقد بودند که درمان روان رنجوران به معنای تحمیل قراردادهای اجتماعی خفقان‌آور بود. از نظر سوررئالیست‌ها مجانین واقعیت مطلوب خود را خلق می‌کردند تا امیال درونی خود را برآورده کنند و در نتیجه شاد و سعادتمند بودند. بنابراین هدف سوررئالیست‌ها تبلیغ زندگی روانیِ به اصطلاح عادی نبود بلکه برعکس می‌خواستند واقعیت را با «غیرعادی بودن» امیال ناخودآگاه تطبیق دهند.

 

جا به جایی و ادغام

بسیاری از مفاهیم فروید ابزارهای مفیدی برای بررسی استراتژی‌های سوررئالیستی محسوب می‌شوند. فروید در کارهای اولیه‌اش به این نتیجه رسیده بود که رؤیاها مثل شعر بازنمایی‌های تصویری هستند که از استعاره ساخته شده‌اند. افکار و امیال ناخودآگاهی که در بطن رؤیا قرار داشتند مشمول سانسور بودند، سانسور کردن با مکانیزم‌های جابه‌جایی و ادغام محتوای اولیه فکر را به استعاره تبدیل می‌کرد.

جابه‌جایی که به زعم فروید شگفت‌انگیزترین کار رؤیا بود، مکانیزمی برای جانشین کردن نمادها به جای اشیا و مفاهیم دانسته شد و هدف از آن پنهان ساختن ماهیت اصلی افکار مربوط به رؤیا بود. از نمادهای معمول رویا که او نام برد می‌توان به چاقو و جعبه اشاره کرد که از نظر او به ترتیب نماد اندام‌های تناسلی مردانه و زنانه بودند.

در مکانیزم ادغام، روابط منطقی مخدوش می‌شوند یا از نو آرایش می‌یابند و چندین تداعی به یک شیء یا تصویر مربوط می‌شوند. فروید فکر می‌کرد که هر رؤیا معنای واحدی دارد و فقط رؤیابین به کمک روانکاو می‌تواند افکار و معانی پنهان را رمزگشایی کند. از طرفی زبان و فرهنگ هم نمادگرایی رؤیا را تعیین می‌کنند و نیز رؤیاهای افراد مختلف می‌تواند همچون افسانه‌های جن و پری و قصه‌های فولکلور نمادهای مشترکی داشته باشد.

 

فتیشیسم (یادگارپرستی)

جابه‌جایی و ادغام در فرآیندهای ذهنی دیگر هم استفاده می‌شوند و در شکل‌گیری مفهوم فتیش نقش عمده‌ای دارند. فتیش به هر چیزی که تصور شود مظهر یا منبع انرژی فراطبیعی باشد گفته می‌شود، و در نظریه فروید معمولاً جایگزین آلت نرینه است. فروید مبدآ فتیشیسم را لحظه‌ای می‌داند که پسر بچه درمی‌یابد مادرش همچون او نیست و فاقد آلت مردانه است. این نکته بسیار آزاردهنده است زیرا کودک تصور می‌کند که مادر چنین عضوی داشته و جایی گمش کرده است، و تلویحاً فکر می‌کند که ممکن است چنین بلایی سر خودش هم بیاید.

این کودک برای انکار امکان بروز چنین رخداد وحشتناکی، برای مادرش جایگزینی نرینه درنظر می‌گیرد که به‌زعم فروید اغلب همان شیئی است که کودک در لحظه کشف فقدان عضو نرینه در مادر مشاهده کرده است، مثل پا یا کفش. این شیء بعدها به فتیش او تبدیل می‌شود که هم برایش بسیار خواستنی است و هم منشأ اضطرابی شدید، نشان دادن چنین شیئی به او هم سبب ترس و حس فقدان می‌شود و هم جایگزین لذت‌آفرین برای شیء گمشده اوست.

سالوادور دالی، شیء سوررئالیستی که کارکردی نمادین دارد، کفش گالا، 1931، اسمبلاژ با کفش، مرمر، عکس، شیشه، مو، سوهان، چوبه دار

سالوادور دالی که کارهایش اغلب بازتاب نظریه‌های فروید بودند، متأثر از مفهوم فتیش که فروید مطرح کرده بود به ایده اشیاء سوررئالیستی رسید، و در کارهای خود از کفش و دیگر فتیش‌های معمول استفاده کرد.

من ری، عکس از «قاشق دمپایی» اندره برتون، 1394

برتون هم با آب و تاب از کشف زیررسیگاری‌ای صحبت کرد که به شکل قاشقی بود با کفشی که در انتها به آن چسبیده بود. همه اشیاء سوررئالیستی نمادگرایی مستقیم فرویدی ندارند، اما احساسات پیچیده‌ای که در سازندگان یا یابندگان و احتمالاً بینندگان ایجاد می‌کنند نشان‌دهنده منشأ ناخودآگاه اروتیک آنهاست.

 

ژاک لاکان

مورخان هنر به نظریه‌های روانکاوی ژاک لاکان هم علاقه نشان داده‌اند، او در جوانی ارتباط نزدیکی با سوررئالیست‌ها داشت. از ایده‌های لاکان درباره نقش شکل‌دهنده دیدن در رشد روانشناختی هویت فردی برای تحلیل آثار هنری سوررئالیستی استفاده شد، به ویژه در عکاسی که صورت تجربه‌ای پیشازبانی و در نتیجه ناخودآگاه شمرده می‌شد.

با اینکه نوشته‌های لاکان به اندازه ایده‌های فروید همه­‌فهم نبودند، اما برای بررسی موضوعات مختلفی که هنرمندان سوررئالیست را مجذوب کرده بود کارآمد بودند. مثلاً می‌شد با استفاده از اندیشه لاکان به روانشناسی بازنمایی پی برد، به جدایی تجربه بصری و جسمی اندیشید و از ستیز میان امیال و فرم‌های اجتماعی سرکوبگر به خصوص زبان پرده برداشت.

 

نوشته دکتر چارلز کریمر و دکتر کیم گرنت

ترجمه: زهرا قیاسی

آکادمی خان