فرامرز امامی
«هرگز سالی چون سال 1968 وجود نداشته و بعید است این سال بار دیگر تکرار شود». مارک کورلانسکی نویسنده آمریکایی اثر مهم خود، «1968، سالی که جهان را تکان داد» را با این عبارت آغاز میکند. چرا چنین سالی مهم است و روایتهای موجود تا چه اندازه توانستهاند بازگوکننده تب وتاب آن سال باشند؟ مارک کولارنسکی در صدد برآمده به این پرسشها پاسخ دهد و تا حدود زیادی نیز در روایت و تحلیل آن موفق عمل کرده است.
سال 1968 ، سالی پر از آشوب، اعتراضهای دانشجویی و مردمی در گوشه و کنار جهان، ترورهای سیاسی بویژه در آمریکا، اوجگیری جنگ در ویتنام، بهار پراگ، شورشهای پاریس و سپس کل فرانسه، ناآرامیها در لهستان، آلمان، بریتانیا، ژاپن و مکزیک، گسترش نقش رسانههای جمعی و تعمیق جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده بود. سرعت و شدت تحولات این سال به اندازهای بود که عملا هیچگونه برنامهریزی و سازماندهی برای آن وجود نداشت و آنگونه که کورلانسکی میگوید ناشی از «هیجان خودجوشی» بود که «از سوی جانهای سرکش در گوشه و کنار جهان بروز کرد». گروههای سیاسی، مدنی و دانشجویی با گرایشهای مختلف وارد عرصه مبارزات و اعتراضهای این سال شدند که یکی از نقاط محوری تظاهرات و راهپیماییهای آنان نیز، جنگ ویتنام بود که در آن هر هفته به همان اندازه آدم کشته میشد که در جریان حادثه یازدهم سپتامبر سال 2001 در نیویورک جان باختند.
در واقع، آنگونه که وی میگوید، چهار عامل تاریخی به هم پیوستند تا آن را به وجود آورند: «آغاز جنبش حقوق مدنی در آمریکا»، «نسلی که احساس میکرد، زمان آن فرارسیده که اقتدارگرایی را در هر شکل آن طرد کند»، «جنگ ویتنام که آثار نگران کننده و ضد انسانیاش همه نگاهها را به سوی خود جلب کرده بود. جنگی رسانهای شده با بیرحمی و قساوت تمام و همزمان ماهیت نامتعارف آن» و در کنار اینها عامل مهمی چون «انقلاب رسانهای و آغاز عصر تلویزیون که هنوز آن چنان در کنترل ارباب ثروت و قدرت نبود».
این نویسنده آمریکایی برخلاف سایر نویسندگان که به صورت بخشی و تک بعدی به حوادث این سال نگریستهاند تلاش کرده تا با جمعآوری روایتهای مختلف و حتی خرده روایتها در گسترهای جغرافیایی به پهنای جهان از شرق تا غرب عالم گرفته، صورتبندی جامع و به نسبت کاملی از اتفاقات، جریانهای سیاسی و ایدئولوژیهای گوناگون به دست دهد. نکته مهم کتاب «1968…» ساختار روایی و تاریخی آن است که آن را نسبت به سایر آثار مشابه متمایز میسازد؛ چرا که اگر آنها بیشتر روی تحلیل و تفسیر وقایع 68 بویژه در اعتراضهای ماه مه پاریس و فرانسه تمرکز کردهاند، کورلانسکی در اثر خود سیر تاریخی حوادث این سال که بر دهههای بعد و جوامع غربی اثر شگرفی داشتند بازگو میکند.
اگر بسیاری از نویسندگان کار خود را با چند ایده یا موضوع خیلی محدودی پیش میبرند، ویژگی کتاب «1968، سالی که جهان را تکان داد» این است که در ایدهها و موضوعات فراوانی کندوکاو کرده و حتی خرده روایتهای تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را مورد بررسی قرار میدهد و سپس به نمای باز یعنی خود سال «1968» بازگشت میکند.
روایتها و حقایق تاریخی در این کتاب آن قدر فراوان و وسیع است که اغراق نیست اگر بگوییم اثر «1968…» فشردهای از چندین کتاب در حوزه تاریخ، اندیشه، جامعهشناسی و هنر است، که نه به صورت پراکنده، بلکه در چارچوبی منسجم اطلاعات ذیقیمت تاریخی را در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
کورلانسکی در دو فصل درخشان کتاب با عنوان «او کسی است که با پشه بند جدل میکند» و «جایی برای بودن»، تحولات موسوم به «بهار پراگ» را از حیث رخدادهای داخلی چکسلواکی و پیوند آن با رویدادهای بلوک شرق، تضاد میان رهبرانی چون آنتوان نووتنی با گرایش استالینستی و الکساندر دوبچکِ معتقد به «سوسیالیسم با چهرهای انسانی»، فرهنگ و هنر شکوفا به ویژه در حوزه ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، مبارزات روشنفکرانی چون واتسلاو هاول، رسانههای آزاد از هر قیدوبندی و مقابلهجویی با تجاوز اتحاد جماهیر شوروی و اعضای پیمان ورشو به این کشور، با موشکافی و روایتهای تو در تو بازگو میکند.
از جمله دیگر بخشهای درخشان کتاب میتوان به روایت او از تحولات جنبش ماه مه پاریس در قالب فصل «آقا، ما فکر میکنیم که شما فاسد هستید» تجلی پیدا کرده است. این عنوان نیز از مکالمه میان دانیل کوهن بندیت از فعالان اصلی جنبش دانشجویی فرانسه و لورن شوارتز، یکی از پرآوازهترین فیزیکدانان جهان، گرفته شده که به نمایندگی از دولت به دانشگاه نانتر رفت تا برنامه اصلاحی سال 1967 آن را برای دانشگاهیان تشریحکند. «دانشجویان با صدای بلند فریاد میزدندکه او یک آدم ضد انقلابی است و نباید اجازه صحبت به او داد. ناگهان کوهن بندیتِ مو قرمز و خوش برخورد با لبخندی آن قدر معصومانه که میتوانست در پوسترهای انقلابی به تصویر درآید، میکروفون را به دستگرفت وگفت: «بگذارید ایشان صحبت کند و بعد از آن، اگر به این نتیجه برسیم که وی فاسد است، به او خواهیم گفت: “آقای لورن شوارتز، ما فکر میکنیمکه شما فاسد هستید”».
مارک کورلانسکی در تحلیلی بر اینکه چرا حوادث سال 68 در فرانسه شکل گرفت ضمن بازگویی وقایع ریز و درشت این کشور، دلایل جالبی را بر میشمرد که میتواند برای جوامع دیگر نیز زنگ هشدار باشد: «بر اساس یکی از قوانین علم شیمی، اگر برخی از عناصر بسیار ایستا در مجاورت سایر عناصرِ به ظاهر در حال نابودی قرارگیرند این نزدیکی میتواند به طور اتفاقی منجر به انفجار شود. خیلی واضح بودکه عناصر قابل توجهی در درون این جامعه کسالتبار، بیش از حد متراکم و از خود راضی پنهان شده بود- جوانان رادیکالیزه شده با یک رهبر کهنسال که طرز فکری قدیمی و ناامیدکننده داشت، دانشگاههای متراکم از دانشجو، کارگرانِ خشمگین، مصرفگرایی غیرمنتظره عدهای تازه به دوران رسیده و تهوعآور دیگران، تفاوت مشخص میان نسلها و شاید حتی خود ملالت، که وقتیکنار هم قرار گیرند این میتواند باعث انفجار شود».
*سخنی از یوگنی یفتوشنکو، شاعر روس.