نویسنده: کارل یاسپرس / مترجم: لیلاروستایی
از نظر یاسپرس، آرمان آزادی به رهایی درونی فرد بستگی دارد. این انگیزهها او را به آن جا میکشاند که مبارزه فلسفی را در مورد مسائل سیاسی بنیادین، وجهه همت خود قرار دهد، اینکه آیا این به گذشته آلمان نازی مربوط میشد یا به تعهد شکننده آلمان به دموکراسی، یا فرصتهای صلح در مواجهه با قدرتهای بزرگ زیر تهدید جنگ هستهای. . .؟
فلسفه اگزیستانس کارل یاسپرس ابتدا به عنوان یک رشته سخنرانی به دعوت آکادمی فرانکفورت به جامعه فلسفی عرضه شد. یاسپرس در حالی مشغول مهیا کردن این سخنرانیها بود که نازیها او را از کرسی استادیاش در هایدلبرگ بر کنار کرده بودند و او میدانست برای آخرین بار است که در آلمان سخن میگوید.
در این کتاب کوچک یاسپرس ـ یکی از فلاسفه اصلی اگزیستانسیالیستها ـ دیدگاه عمومی را در مورد اگزیستانسیالیسم به عنوان فلسفهای بدبینانه و نامعقول اصلاح میکند. به علاوه یاسپرس معتقد است که اگزیستانسیالیسم بخشی از جریان اصلی فلسفه غربی است ـ یعنی صورتی که فلسفه در زمان ما به خود گرفته است. از زمانی که سقراط ارزش زندگی وارسی شده را اعلام کرد. وظیفه فلسفه، ارائه تبیینی متفکرانه از هستی بشر و ایضاح و روشن ساختن زندگی بشری بوده است، فلسفه این دو وظیفه را با پرسشهای نقادانه در بسیاری از حوزههای تجربه بشری و با طرح تبیینهای هستیشناسانه از واقعیت انجام داده است. در تلاش قبلی، فلسفه تخصصهایی مانند منطق، اخلاق، معرفتشناسی، فلسفههای دین، علم، ذهن، هنر و مانند آنها را بسط و توسعه داده است. در تلاش اخیر کوشیده است تا نتایجش را در تصوری از کلیت وجود اخذ کند. یاسپرس این دو وظیفه فلسفی را با روشهای انتقادی و عقلانی تداوم میبخشد. او تأکید میکند که فلسفه نمیتواند نامعقول باشد زیرا تنها ابزارش عقل است. هم چنین فلسفه نمیتواند بیان یک نقطهنظر ذهنگرایانه و خاص باشد چرا که باید معقول و قابل انتقال به دیگران باشد.
اما فلسفه باید به انسان در شرایط فیزیکی، تاریخی، اجتماعی و شخصی واقعیاش علاقهمند باشد، فلسفه نمیتواند و نباید هستی آدمی را به یک یا حتی چند بعد آن تقلیل دهد. یاسپرس استدلال میکند که فلسفه در قرون نوزدهم و بیستم دقیقاً همین کار را انجام داده است. یعنی از هدف حیاتیاش منحرف شده و به جای توضیح یا تبیین علوم کوشیده است به تقلید از آنها بپردازد. فلسفه درباره آدمی به گونهای نظریهپردازی کرده است که گویی شیئی همچون سایر اشیای جهان است. شیئی که باید با نوع مشابهی از تحقیق بیطرفانه و عینی شناخته شود، اگزیستانسیالیسم واکنشی است در برابر فلسفهپردازی شبه علمی و اصلاح «اگزیستانسیل»، (اگزیستانس) با جلب توجه ما به وضعیت انضمامی بشر که از آن اندیشه فلسفی پدید میآید بر این واکنش متمرکز میشود.