مینورسکی مینویسد: “در میان خاطرات بیشمار پنجاه سالهای که از ایران دارم، یادبود دوستی با علامه نامی ایران، مرحوم محمد قزوینی مقام مخصوص دارد. قزوینی هرچه میکرد با منتهای دقت و توجه میکرد. هیچ چیز را کوچک نمیشمرد. جزئیات تاریخی برای قزوینی، در حکم پیچ و مهره ماشینی بود که پارچه تاریخ ایران را میبافت.”
پورداود از او چنین یاد میکند: “هوش سرشار و حافظه تند و تیز داشت و باز برتر از اینها چیزی که مایه رستگاری همه است، نیروی کار است و در کار و کوشش همیشگی خود، شکیبا و بردبار بودن، از کار نهراسیدن و تن به رنج دادن و به همه چیز پشت پا زدن، گوشه گرفتن و از نادانان دوری جستن و دانش را از برای خود دانش دوست داشتن و آن را مایه روزی نساختن و سبب برتری و سرافرازی نشمردن و پی نام و نشان نرفتن، فروتن بودن و از لاف و گزاف روی گرداندن، به دانشمند دیگر رشک نبردن، تعصب دینی نورزیدن، بزرگ منش و آزاد و وارسته بودن، اندوخته علمی خود را به رایگان و خوشرویی به خواستاران بخشیدن یا آنچنان که پیشینیان ما درباره هنرمندان و دانشوران ما نیز آوردهاند، باید از فره ایزدی برخوردار بود و از پرتو آسمانی بهره داشت. به عقیده من وقتی همه این شروط در کسی جمع شد او دانشمند واقعی است قزوینی آن چنان که من او را شناختم چنین کسی بود.”
سعید نفیسی مینویسد: “مرحوم قزوینی در درجه اول در زبان و ادبیات تازی (عربی) احاطهای شگرف و باور نکردنی داشت. جزئیات صرف و نحو و اشتقاق این زبان وسیع و دشوار تازی چون موم، در زیر انگشت او بود و من گمان ندارم چیزی از بزرگان ایران که نامشان باعث افتخار زبان عرب است، مانند سیبویه و بدیعالزمان همدانی، کم داشته باشد و قطعا احاطه او در هیچ یک از ایشان کم نبوده است زیرا که این مردم همه ذی فن بودند و او ذی فنون بود.”
به نظر دکتر قاسم غنی، در دنیا شاید کم کسی زبان عربی را به آن خوبی و جامعیت میدانست و غور در ادب و شعر و نظم و نثر عربی کرده بود.
دکتر شفیعی کدکنی میگوید: “او بنیانگذار تحقیقات علمی در ایران معاصر است” و به قول دکتر محمد معین حقا پیشوای بزرگ شیوه تحقیق و نقد و تصحیح کتب نفیس در ایران معاصر گردیده است.
قاسم غنی میگوید: “قزوینی اندامی کوچک و چهرهای باریک داشت. او مردی بود لاغر و خیلی رنگ پریده که همیشه سو هضم داشت و مزاجش حساس بود و با این حال بسیار بسیار پرکار و خستگی ناپذیر بود.”
سیدحسن تقیزاده مینویسد: “وی به حد کمال تاریخ مغول را احیا کرد و تحقیقی کامل در فرقه اسماعیلیه نمود.”
سعید نفیسی مینویسد: “وی مانند بسیاری از دانشمندان معاصر ما ، همه هم خود را صرف ادبیات قدیم پیش از حمله مغول کرد و پس از آن هم در سعدی و حافظ تخصص به دست آورده بود و به ادبیاتِ ادوار دیگر التفات و توجهی نداشت. شاید بیشتر به سبب آن بود که سی و شش سال متوالی از زندگی خود را در اروپا گذرانده بود و ظاهرا در محافل خاورشناسان اروپایی به ادبیات پانصد و پنجاه سال اخیر ایران، به علت وسعت عجیب آن، چندان توجهی ندارند “
قزوینی زبان فرانسه را خوب میدانست و به زبانهای انگلیسی و آلمانی به میزان کافی آشنا بود ولی در این زبانها آزادی مطلق نداشت و خود او هم مدعی تخصص نبود. وی زبان سریانی را در اروپا آموخته بود و لغت ترکی مغولی را به واسطه ممارست بسیار در ماخذ و کتب مربوط به تاریخ مغول میدانست. ایرج افشار میگوید: “اما بزرگی و نامداری قزوینی تنها به دانش و اطلاعات عالمانه او در رشتههای تاریخ و ادب اسلامی نبود، بلکه صفت برجسته وی وجود روح علمی در آن پیکر پرجوش و پرتوش بود که وی را همواره به اندیشیدن درست و ژرف نگری رهبری کرد و نگذاشت که کارها را اسان و خرد بگیرد. در زمینه تصحیح و نشر متون قدیم فارسی نام میرزا محمدخان قزوینی در سرآغاز قرار میگیرد. به حق باید او را معلم اول در رشته ادبی و تاریخی ایران مربوط به دوره اسلامی، در عصر کنونی شمرد. به این لحاظ کم تر کسی از ایران و خارج بود که در فن تاریخ و جغرافیا و لغت به مشکلی بربخورد و فوراً حس احتیاج به استفاده از علامه قزوینی پیدا نکند. هر قدر دوستان او در تهران اصرار کردند که مقام استادی دانشگاه را قبول کند و برای تدریس در آنجا حاضر شود، زیر بار نرفت و گفت: “من تخصصی در معلمی ندارم و اگر چیزی میدانم از نوع همین تصحیح متون قدیمه و نوشتن مقدمه و حواشی بر آنها است و اگر بخواهم خود را برای تدریس آماده کنم چون وجداناً نمیتوانم چیزی را که کاملاً نمیدانم به دیگران بیاموزیم، ناچارا باید مدتی وقتم صرف این کارشود و عمرم به آن وفا نخواهد کرد. “هر وقت از کسی کتاب به امانت میگرفت رسم قزوینی بر این بود که بر اوراق ابتدای کتاب، نام صاحب کتاب و تاریخ اخذ آن را یادداشت کند. ساعتی هم که کتاب را مسترد میداشت نیز به همان تفصیل مینوشت. محمد قزوینی یکی از قرضکنندگان کتب سعید نفیسی بود.
قزوینی فوق العاده با انصاف بود و جنبه های مثبت هرکس را می دید. همین که کسی را مستعد علم و فضل مییافت با آغوش باز از او استقبال میکرد. مردی بود خردمند و دانشمند، بدون هیچ گونه تکبر و غرور، با هر کس حاضر به نشستن و برخاستن بود به جز نادان.
از خواندن کتابها و روزنامههای نادرست سخت رنج میبرد و حتی کسانی را که در مکالمه اشتباهاتی میکردند به دشواری میپذیرفت و این تعلیمی دیگر بود در تربیت مستعدان.
پس از آنکه محمد قزوینی از سفر اروپا بازگشت، فروزانفر نیز از درک محضر او و تکمیل روش تحقیق انتقادی ذرهای غفلت نکرد. حتی تقیزاده هم در واقع تربیت یافته شخص محمد قزوینی بود.
آنچه از قزوینی به جای مانده به درستی، قابل اعتماد است و از اسناد گرانبهای این قرن بهشمار میرود. قزوینی در نوشتن وسواس به خرج میداد. تا آن اندازه که در کارها ضربالمثل شده بود. نمونهای از وسواس او در مورد سه جلد تاریخ جهانگشای جوینی است که به تصحیح و تحشیه او انتشار یافته و از شاهکارهای بینظیر تتبع و دقت و نماینده دقیقترین روش تحقیق اروپایی جدید است و از سال 1912 تا 1937 یعنی بیست و پنج سال به طول انجامیده است. تقی زاده که در جریان این امر بوده است، مینویسد:”در طبع و نشر مجلدات سه گانه تاریخ جهانگشای جوینی پس از فراغت از نشر دو جلد اول، جلد سوم شاید قریب پانزده سال تاخیر یافت و اعضای انجمن خاورشناسان که تصحیح و طبع آن کتاب را به او محول کرده بودند و طبع آن را از وی انتظار داشتند، از انتظار به ستوه آمدند تا اینکه اتمام حجت کردند و این اتمام حجت موثر واقع شد و کتاب تمام شد. مرحوم “سردنیسن راس” که خود به پاریس رفته و با مرحوم قزوینی در این باب مذاکرات جدی نموده بود، به اینجانب میگفت: “آقای قزوینی برای یافتن اصل و متن کامل یک بیت عربی که قطعهای از آن در جهانگشا آمده، پنج سال تمام است که فحص و جستجو میکند.”
عباس اقبال اشتیانی مینویسد: “او به دوستی بیش از هر چیز تعلق خاطر نشان میداد بلکه در این مرحله از هیچ گونه فداکاری و جان نثاری دریغ نداشت. او عقیده داشت انسان بدون دوست نمیتواند زندگی کند. به خصوص که در گشودن راز دل و چاره جویی در مشکلات و سپردن اسرار خاطر به یارانی محتاج است. اما از آنجا که تمام مردم را نمیتوان این قدر و منزلت داد و محرم رازهای نهانی خود کرد، پس باید بعد از آزمایش دقیق یکی دو سه تن را به دوستی برگزید و از ایشان هیچ سر و مکنونی را مخفی نکرد و نسبت به بقیه مردم از خود بیگانگی و بلکه حال قهر و درشت خویی ظاهر ساخت، و او تا زنده بود به همین سیره میزیست. کمال ادب و انسانیت را درباره کسانی که نمیشناخت رعایت میکرد. ولی زیاد حسن محضر و سعه صدر نشان نمیداد. قزوینی بعد از دوست و رفیق، طبیعت را بسیار دوست میداشت. مخصوصاً به اقسام گلها و طبیعت و نباتات و شناختن اسامی و اصل و منشا و خاصیت هر یک از آنها علاقهای وافر داشت.
نویسندگان کلاسیک همه ملل را میشناخت و خوب خوانده و فهمیده بود. به موسیقی خیلی علاقمند بود. موسیقی کلاسیک اروپا را هم خوب میشناخت.
قزوینی در صحبت و محاوره به حدی شیرین و جذاب سخن میگفت که شنونده از شنیدن سیر نمیشد. در یک ساعت حضور او، حاصل مطالعات وسیع او به آسانی در اختیار شخص شنونده قرار میگرفت.
در صحبت کردن مانند علمای ریاضی بود. هر لغتی را به جای خود برای معنای مقصود به کار میبرد و ذره ای مماشات و مسامحه در نوشتن و در تقریر شفاهی نداشت. حرف غلط را از هر که بود، نمیپذیرفت و رد می کرد و دلیل میطلبید. قزوینی قبل از هر چیز در زندگی بسیار جدی بود. اهل هزل نبود. خواه در مسائل علمی و خواه در مسائل اخلاقی. بسیار مستقل فکر میکرد و بر نفس خود مسلط بود. ذرهای از اخلاق پست بشری از قبیل حسد و هوی و هوس و کذب و نفعپرستی در او نبود.
قزوینی در تهران در محله دروازه قزوین در 11 فروردین 1256 شمسی ولادت یافت. خاندان او اهل دانش بودند. نیایش ملاعبدالعلی قزوینی از دانشمندان قزوین بود و پدرش ملا عبدالرزاق قزوینی مشهور به ملا آقای قزوینی، یکی از افراد لایق و مستعد و زحمتکش و دانش طلب این مملکت بوده که در اثر ذوق و شوق و لیاقت و دقت و کار و همت شخصی توانسته بود، خود را از مرتبه روستازادگی، به درجه دانشمندی و شهرنشینی و سرشناسی در معروفترین حوزه های علمی و ادبی پایتخت کشور برساند. و علاوه بر مقام مدرسی مدرسه معیرالممالک تهران، یکی از ارکان اربعه انجمن مأمور تدوین و تألیف نامه دانشوران قرارگیرد.
محمد قزوینی در هنگام فوت پدر دوازده ساله بود. به پشتیبانی مرحوم شمس العلما، یکی دیگر از نویسندگانِ نامه دانشوران که وصی پدرش بود، برای اینکه از مقرری مرحوم والدش به خانواده او بهرهای برسد، نامش را به جای نام پدرش در ضمن کارمندان انجمن دارالتالیف نوشت و جز استفاده مادی از این نام نویسی منظوری نبود. او علوم متداوله زمان یعنی صرف و نحو، فقه، کلام و حکمت را ابتدا نزد پدر خویش و سپس نزد استادان عصر فراگرفت. در مدرسه معیر تهران حجرهای فراهم کرد و در زمره طلاب در آمد. با هوش و ذکاوت فوقالعاده و قوه حافظه عجیبی که داشت، توأم با پشتکار و کنجکاوی که تا اخر عمر از صفات ثابت فطری او بود به تحصیل پرداخت و از همان عنفوان جوان طلبه فاضل مبرزی شد.
با اینکه مدتی سیگار میکشید و قریب به هفده یا هجده سال قبل از مرگ، به کلی از دخانیات دست برداشت. هر وقت اراده میکرد، یک سیگار میکشید و هر وقت نمیخواست تا پنج شش سال به آن دست نمیزد.
او در تمام علوم اسلامی بلکه در هیئت، علوم ریاضی و علوم ادبی از قبیل تاریخ عمومی و تاریخ ادب و رجال و عروض و قافیه مرد متبحر و سرآمدی شد و بعد در مدرسه الیانس تهران به آموختن زبان فرانسه مشغول گشت.
محمد قزوینی و محمدعلی فروغی که از ایام جوانی با هم مأنوس شده بودند، با یکدیگر مبادله درس میکردند. قزوینی به فروغی عربی درس میداده و فروغی به استاد، فرانسه میآموخته است.
قبل از سفر به انگلستان در علوم ادبی و تاریخی، زبان و ادبیات عرب و به خصوص در نحو مایه عظیم اندوخته بود. و در این رشته به حد کمال رسیده بود و از بهترین مدرسین نحو در تهران به شمار میرفت، به طوری که در مدرسه معیر و مروی انگشتنما بود. در آن سالها زبان فرانسه را نیز در مدرسه سن لویی به طور کامل فرا گرفت و به صرف و نحو آن کاملاً احاطه داشت.
قزوینی با همه این تحصیلات مورد مهر و اعتنا قرار نگرفت و او را به کاری لایق که وسیله ظهور شخصیت او باشد نگماردند. او از اقامت در وطن دلتنگ شد و دیدار برادر خویش را که در لندن برای انجام کاری میزیست، دستاویز قرار داد و در سال 1283 شمسی جلای وطن کرد.
قزوینی درباره روزهای نخستین اقامت خود میگوید: در لندن پس از مشاهده عظمت کتابخانه آن شهر و تأمل آن همه کتب نفیسه نادره از عربی و فارسی و غیره شوق مطالعه آنها چنان بر من غلبه کرد که بیاختیار خیال اهل وطن و خانواده را موقتاً (که این موقتاً بیست سال طول کشیده است) به کناری گذاردم.
آشنایی و رفت و آمد او با ادوارد براون، رشته محبت را در بین دو فاضل خاوری و باختری بسیار استوار کرد. براون علاقه زیادی به قزوینی پیدا کرد و هدایتش نمود و در واقع او را به راه تحقیق انتقادی به طریقه غربی سوق داد. و حتی بعضی از مقالات قزوینی را به انگلیسی ترجمه و نشر نمود. قزوینی نیز فوقالعاده شیفته براون شد.
اولین چیزی که از او در اروپا منتشر شد، مقدمهای بود که بر جلد اول تذکرهالاولیای عطار نوشت. این کتاب را پروفسور نیکلسن به طبع رسانید. بعد هم جلد اول لبابالالباب عوفی را تصحیح و طبع کردند. و بعد از آن کتب دیگری از کتابهای مهم فارسی را مثل مرزباننامه سعدالدین وراوینی و المعجم شمس قیس رازی و چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی و دوره تاریخ جهانگشای جوینی را تصحیح کردند و هریک را با حواشی و توضیحات و مقدمه و فهرست به طبع رسانیدند و مقالات متعددی درباره رجال علم و ادب ایران و کتابهای معتبر فارسی نوشتند. قزوینی دو سال در لندن به سر برد و در آنجا با جمعی از خاورشناسان آشنایی پیدا کرد در آن سالها ادوارد براون ریاست انجمن خاورشناسان را بر عهده داشت. در اوایل 1285 شمسی اعضای انجمن مذکور تصحیح و طبع تاریخ جهانگشای جوینی را به قزوینی پیشنهاد کردند که برای این مقصود از لندن به پاریس رفت. زیرا در آنجا نسخ متعدد از کتاب مزبور در فرانسه بود. قزوینی درحدود ده سال در فرانسه بود و در این مدت به انتشار جلد اول و دوم جهانگشای جوینی موفق گردید. قزوینی پس از اقامت بالنسبه طولانی خود در پاریس به اجبار آنجا را ترک کرد و به برلین رفت و مجبور شد پنج سال در آلمان بماند. چون دخول و خروج از خاک آلمان به کلی مسدود شده بود. در برلین با عدهای از نویسندگان و فضلای ایرانی مثل سید حسن تقیزاده و کاظمزاده ایرانشهر و سید محمدعلی جمالزاده مراوده داشت. پس از مدتی به کمک محمدعلی فروغی که به سمت عضویت هیئت مأمورین ایرانی به پاریس آمده بود، از برلین حرکت کرده از راه سویس چهار روز بعد وارد پاریس شد. میخواست طبع جهانگشای جوینی را که ناتمام مانده بود به اتمام برساند.
قزوینی در مسافرت دوم به پاریس با خانمی ایتالیایی به نام رزا ازدواج کرد و محصول این ازدواج دختری به نام سوزان بود که در سال 1300 شمسی در پاریس متولد شد.
قاسم غنی مینویسد: “در سال 1307 شمسی در اروپا بودم. در آن سال کنگره بینالمللی خاورشناسان در لندن منعقد میشد و قزوینی به نمایندگی ایران در آن کنفرانس شرکت جست و یک هفته به لندن رفت. چندی بعد یکی از خاورشناسان عالی مقام را که نمایندگی یکی از دول دیگر را در آن کنگره شرکت داشت، در پاریس ملاقات کردم. در طی صحبت از جریان کنگره، از قزوینی صحبت کرد و گفت: “انسان به جلالتِ قدر این مرد بزرگ در مجامع بینالملل غبطه میخورد زیرا استشهاد از قزوینی، قاطع هر مباحثهای است.”
مدرسه زبانهای شرقیِ پاریس و کتابخانه ملی و کولژدوفرانس، مکرر از قزوینی طلبیدند که تبعه فرانسه شود تا به او کرسی استادی داده شود. اما او قبول نکرد و به قول خودش میگفت: چطور فرانسوی شوم؟ من فرانسوی نیستم و این کار به مشرب او که از هر امر مصنوعی گریزان بود و یک پارچه صفا و صدق و صحت فکر بود، هیچ معنی نداشت. با این حال زمانی که بلوشه به واسطه کسالت مزاج مجبور به استراحت بود او نیابتاً کارهای او را در دست گرفت.
دیگر از کارهای مهم قزوینی عکسبرداری از روی هیجده کتاب مهم فارسی و عربی است که از روی نسخههای معتبر کتابخانههای اروپا و مصر برداشته و به تهران فرستاده است.
آخرین کتابی که در اروپا به اهتمام قزوینی منتشر شد، جلد سوم جهانگشای جوینی بود و این مجلد از حیث مشتمل بودن بر معلومات و کثرت اطلاعات و تحقیقات عمیق و دقیق واقعاً آیتی است و حتی در میان کتبی که به اهتمام خود او به طبع رسیده است نیز کم نظیر است.
در سال 1318 به واسطه شروع جنگ جهانی دوم ناگزیر شد، اروپا را ترک کند در هفتم مهر ماه همان سال وارد تهران شد و بلافاصله در همان ماه، عضو پیوسته فرهنگستان ایران گردید. بعد از سی و شش سال وقتی به ایران مراجعه کرد، نه تنها مادر بلکه بسیاری از خویشان و دوستانش را از دست داده بود. قزوینی در تهران در طبقه دوم خانهای سکنی گرفت و به مناسبت فرود آمدن قزوینی بدانجا، غالب روزها یکی دو تن از ادبای طراز اول و رجال ادب دوست مثل محمدعلی فروغی بدان خانه به دیدن قزوینی میرفتند. یکی از کسانی که بیش از دیگران به آنجا آمد و شد میکرد، قاسم غنی بود که با اتومبیل شخصی و راننده با آنجا میرفت.
پس از بازگشت به ایران از قزوینی تقاضا شد که دیوانی معتبر از غزلیات حافظ ترتیب دهد، تصحیح کند و به طبع رساند. او عدهای از نسخ قدیم خطی را فراهم آورد و دو سالی روی آن کار کرد و دیوانی از غزلیات حافظ انتشار داد که هرچند گاه گاهی مورد ایراد و انتقاد قرارگرفته است در حال حاضر بهترین متن حافظ است که در دسترس مردم گذاشته شده است. گذران زندگی این دانشمند بزرگ در دوره اقامتش در تهران از راه کمک وزارت فرهنگ وقت به عنوان حق التألیف آثاری که برای طبع فراهم میکرد اداره می شد و در نتیجه وضع مالی مرفهی نداشت ولی هیچگاه از این بابت شکوه و شکایتی نمیکرد. در مدت ده سال اقامت خود در تهران با همه ناتواناییها که گاهی بر او چیره میشد مرتباً کار می کرد و گاه گاهی مقالاتی هم انتشار میداد.
مجتبی مینوی گفته است: “کتابخانه شخصی قزوینی گنجی بود از کتب بسیار خوب و مفید و مهم و معتبر مربوط به کلیه فنون و علوم و معارف مشرق زمین که به فارسی و عربی و فرانسه و انگلیسی و آلمانی تالیف شده است و من گمان نمیکنم در جزء کتابخانههای شخصی که در دنیا موجود است کتابخانهای در این رشته به خصوص باشد که به این جامعی باشد.”
ایرج افشار مینویسد: “قزوینی برای کتابخانه شخصی خود چهار جلد فهرست تهیه کرده و برای همه کتابهای چاپی و خطی به شیوه دقیق کتابداری اطلاعات لازم را نوشته است و همین چهار جلد فهرست یکی از برجستهترین کارهای اوست و نمونه دقیقی برای فهرستنویسان تواند بود.”
نزدیک به یک سال و نیم قبل از وفات، یعنی پیش از آنکه برای عمل جراحی به بیمارستان برود، جلسات هفتگی صبحهای جمعه خود را تقریباً تعطیل نموده بود. ولی پس از آنکه از بیمارستان به منزل بازگشت چون در اثر بیماری ضعف شدیدی پیدا کرده بود، آن جلسات به کلی تعطیل شد. روز جمعه 6 خرداد 1328 شمسی، آفتابی چهره در نقاب خاک کشید. به احترام درگذشت قزوینی روز هشتم خرداد تمام دانشکدههای تابع دانشگاه تهران تعطیل شد. پیکر او به شاه عبدالعظیم منتقل و در جوار مزار شیخ ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.
پس از مرگ قزوینی دانشگاه تهران، کتاب های او را خریداری کرد. زیرا در حواشی بسیاری از آنها یادداشتهایی وجود داشت که از لحاظ تحقیق علمی، با ارزش بود. علاوه بر این، دفاتری تحت عنوان وریقات و وفیات معاصرین و دفترچههای یادداشت وی، مسائل پاریسیه، مسائل برلینیه و یادداشتهای دیگری که همه تحقیقات ارزنده این پژوهشگر پرکار را نشان میدهد در اختیار دانشگاه تهران قرار گرفت.
چندی پس از مرگ قزوینی شنیده شد، هنگامی که در بستر بیماری در حال احتضار بوده است گویا علیاصغر حکمت از وی میپرسد: آیا خواهش و وصیتی دارد؟ او در جواب میگوید: “تنها خواهشم و آرزویم این است که آثار طبری به چاپ برسد.”
در سوگ محمد قزوینی، ملکالشعرای بهار شعری سروده است:
از ملک ادب حکمگزاران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که بر دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران هم رفتند
فهرست آثار محمد قزوینی
1327 ه ق: مرزباننامه. تالیف مرزبان بن رستم شروین. اصلاح سعدالدین وراوینی. به تصحیح محمد قزوینی. لیدن بریل تجدید چاپ در تهران کتابخانه تهران 1317
- المعجم فی معاییر اشعار العجم. تألیف شمس قیس رازی. به اهتمام ادوارد براون. بیروت: مطبعه کاتولیکی (تجدید چاپ به همت مدرس رضوی. تهران: کتابخانه خاور 1314)
- چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی. لیدن: اوقاف گیب بریل
1329 ه ق: تاریخ جهانگشای جوینی جلد یک با مقدمه و حواشی و فهارس. لیدن: بریل
1334 ه ق: تاریخ جهانگشای جوینی جلد دو با مقدمه و حواشی و فهارس. لیدن: بریل
1307 ش: بیست مقاله جلد یک. به کوشش ابراهیم پور داود. بمبئی: انجمن زرتشتیان ایرانی (تجدید چاپ ـ تهران: ابن سینا ،1332)
1313 ش: بیست مقاله جلد دو. به کوشش عباس اقبال اشتیانی (تجدید چاپ –تهران: ابن سینا ،1332)
1355ه ق: تاریخ جهانگشای جوینی جلد سه. با مقدمه و حواشی و فهارس. لیدن:بریل.
1316 ش: ممدوحین شیخ سعدی نامه. به اهتمام حبیب یغمایی. تهران وزارت فرههنگ.ص ص 98-175 (تجدید چاپ ـ ممدوحین سعدی.تهران شرکت چاپ خودکار وایران ،1317)
1320 ش: دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران زوار.
1328 ش: شدالازار فی حط الاوزار عن زوار المزار. به تصحیح و تحشیه محمد قزوینی. با تصحیح مجدد و تعلیقات و مقدمه مرتضی مدرسی چهاردهی. تهران: زوار.
1334 ش: سیاستنامه. تالیف نظامالملک طوسی. با حواشی و یادداشتهای و تصحیح محمد قزوینی. با تصحیح مجدد و تعلیقات ومقدمه مرتضی مدرسی چهاردهی. تهران: زوار
1353 ش: نامههای قزوینی به تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. تهران: دانشگاه تهران
1332-1354 ش: یادداشتهای قزوینی. ده جلد به کوشش ایرج افشار. تهران: دانشگاه تهران
1362-1363 ش: مقالات قزوینی 4 جلد گرداورنده عبدالکریم جربزه دار. تهران: اساطیر
اقتباس از کتاب پژوهشگران معاصر ایران به کوشش مهندس هوشنگ اتحاد
تلخیص از بیژن آرقند
—
—