قبل از آنکه به تحلیل معرفت بپردازیم و توضیح دهیم که معرفت از نظر معرفتشناسان چیست؟ ذکر چند مقدمه برای وضوح بیشتر مفهوم معرفت الزامی است.
1-وقتی از معرفت سخن میگوئیم مراد ما معرفت آدمیان است یعنی یک معرفتشناس فقط از معرفتی که در میان آدمیان به وجود میآید و رشد میکند سراغ میگیرد بنابراین اینکه معرفت در نزد خداوند چگونه است، یا معرفت فرشتگان و سایر موجودات به چه نحو است مد نظر معرفتشناس نیست.
2-همه پدیدهها و یا اکثر پدیدهها امکان تحلیلهای چند جانبه را دارند یعنی میتوان به یک پدیده از منظرهای متفاوتی نگریست. در یک تحلیل بسیار ساده میتوان به یک پدیده از منظر وجود شناختی یا روان شناختی یا معرفت شناختی و… نظر کرد. یک معرفتشناس به پدیده معرفت فقط از منظر معرفتشناسانه نظر میکند بنابراین سایر تحلیلها مانند تحلیلهای وجودشناسانه مورد نظر معرفتشناس نیست. و اینکه معرفت در کدامین مقوله وجود شناسانه جای میگیرد، ماهیت آن چیست و اینکه آیا مجرد است یا مادی و یا اینکه از مقوله کیف است یا سایر مقولات، همگی مربوط به منظر هستیشناسانه معرفتند که جزء دلمشغولیهای معرفتشناس نیست و همچنین اینکه معرفت با چه مکانیزمی حاصل میشود و نقش مثلاً ادراکات حسی چگونه است و چه درصدی از معرفت مربوط به کدامین ابزار حسگر حسی است و راه آزمودن آنها چیست؟ همگی مربوط به روانشناسی شناختند و اگرچه ممکن است در تحلیلهای معرفتشناس اثرگزار باشد اما همگی در حوزه بیرون از پژوهش معرفتشناس قرار میگیرد. و خلاصه کلام اینکه مباحث هستیشناختی معرفت و روانشناسی معرفت به تمامه از دانشهای دیگرند که معرفتشناس به آنها نمیپردازد.
3- کدام نوع از معرفت در معرفتشناسی مورد بحث است. به مثالهای زیر توجه کنید
الف) میدانم که آب از دو عنصر اکسیژن و یک عنصر هیدروژن تشکیل شده است.
ب) چگونگی رانندگی را میدانم یا بلدم.
ج) احمد را میشناسم.
کلماتِ میشناسم، معرفت دارم، میدانم و . . . همگی کلمههای مترادفی هستند که حکایت از معرفت و دانستن میکنند اما باید دانست که این تنوع کاربرد تنها یک تنوع زبانی صرف و ساده نیست بلکه حکایت از سه نوع اطلاق یا سه نوع معنا دارد که فرو کاستنی و قابل تحویل به یکدیگر و یا به یک نوع نیست لذا معرفتشناسان از سه نوع کاربرد برای کلمه میدانم یا معرفت دارم سخن گفتهاند.
۱- معرفت اینکه (knowledge that)
در این استعمال متعلق معرفت یک گزارهست مثل اینکه میگوییم: «میدانم که آب مرکب از اکسیژن و هیدروژن است» یعنی شخص گزارهای را میداند. از این رو به آن معرفت گزارهای propositional knowledge هم گفته میشود. همچنانکه در مثال مشخص است میان لفظ میدانم و گزاره اصلی واژهی که یا اینکه فاصله میافتد. بدین روی به آن «معرفت اینکه» نیز گفته میشود و همچنین از آنجا که چنین معرفتی در مقام توصیف و اخبار است آن را معرفت توصیفی descriptive knowledge هم گفتهاند لازم به ذکر است که در تعبیر «معرفتِ این که» به جای آن که به محتوای گزارهایی در متعلق معرفت توجه شود به واژهای تاکید میکند که به عنوان واسطه زبانی به کار میرود و آن واژه در زبان فارسی واژه «که» است و در زبان انگلیسی واژه that است. اما تعبیر معرفت توصیفی به وضعیت محتوایی گزاره و نقش اجزای آن میپردازد مثلا وقتی میگوییم: میدانم هوا سرد است. موضوع گزاره «هوا» را به گونهای با محلول گزاره «سرد» وصف میکند و اطلاعی را در باب آن به ما میدهد.
2-معرفت چگونگی یا معرفت و کاردانی (Knowledge how)
معرفت در اطلاق دوم، ناظر به مهارت و عمل است نه نظر و اندیشه لذا دانستن آن گزاره نیست بلکه نوعی توانایی و کاردانی است. در این قسم چون بعد از واژه معرفت از تغییر چگونگی استفاده میشود به آن «معرفت چگونگی» گفته میشود. اساساً این قسم معرفت نوعی مهارت است که تنها با تمرین و مهارت عملی قابل رشد و افزایش است نه معرفت.
به عبارت دیگر فرق عمده «معرفت به اینکه» و «مهارت و معرفت چگونگی» این است که: معرفت، صدق و کذببردار است ولی مهارت شکست و توفیقپذیر است. یعنی میتوان گرفت حسن در معرفت و دانستن اینکه هوا سرد است، صادق یا کاذب است ولی نمیتوان گفت او در این علم موفق یا کارآمد است، و یا شکست خورده است اما در معرفت کارآمدی یا مهارتی میتوان گفت من در رانندگی کارامدم ولی نمیتوان گفت من در رانندگی صادقم. این بدان دلیل است که متعلق معرفت گزاره است و گزاره صدق و کذب برمیدارد لذا «معرفت به اینکه» میتواند صادق و کاذب باشد اما «معرفت به چگونگی» چون نوعی توانایی و ورزیدگی و مهارت است موضوع کاردانی یا عدم کاردانی است و یا توانایی داشتن یا نداشتن است.
لازم به ذکر است که «معرفت چگونگی» که از نوع مهارتهاست به نحوی با «معرفت به اینکه» که از نسخه گزارههاست به هم آمیختهاند. رانندگی، بازی، شعر گفتن و … هر یک اگر چه مهارتند ولی هر یک دارای قواعدی هستند که میتوانند درست یا نادرست باشند. بنابراین در اینگونه مورد میبایست مراقب این درهم آمیختگی بود و هر یک را از دیگری بازشناخت.
۳ – معرفت از راه آشنایی (Knowledge by acquaintance)
تمام معرفتهای جزیی که مستقیماً از راه داده حسی حاصل میآیند از این نوع معرفت هستند مثل اینکه این قرمزی را میدانم یا این سردی را میشناسم.
مثلاً اگر به میزی توجه کنیم با چشم مربع و قهوهای بودن آن را میبینیم و با لامسه نرمی و سردی آن را حس میکنیم اگر به آن ضربهای بزنیم صدایی به گوش میرسد و همچنین در مورد سایر حواس، اموری که از راه حس درک میشوند ظواهر و نمودهای این پدیدهاند که تا واقعیت فاصله بسیار دارند.
میان این دو گزاره فرق بسیار است. «این میز سرخ است» و «به نظرم این میز سرخ است». آنچه که از راه دادهی حسی و از طریق آشنایی ما با یک پدیده حاصل میشود تنها اوصاف ظاهری پدیدهها هستند و با واقعیات اصلی فاصله دارند یعنی تمام ادراکات و معرفتهایی که از راه حس و به طور مستقیم و ناب از خارج حاصل میشوند که محدود به ظواهر یک پدیده است معرفت از راه آشنایی است و این کاملاً متفاوت است از اینکه ما چیزی درباره آن پدیده بدانیم.
میبایست روی این واژه که ما چیزی «درباره» یک پدیده میدانیم دقت کرد زیرا ممکن است سایر آگاهیهای ما درباره آن پدیدهها ما را به واقعیت نزدیک کند اما معرفت در مرحله آشنایی که همان ادراک حسی است واقعیات را به ما نمیدهد.
حاصل آنکه از میان اطلاقهای سهگانه و کاربرد معرفت تنها نوع اول برای معرفتشناس حائز اهمیت است. نکتهای که در پایان باید به آن تذکر داد اینکه انواع تعبیر از معرفت را به صورت دیگری نیز میتوان بیان کرد به شرط آنکه قابل تحویل به مدل معرفت از نوع «میدانم که» باشد مثلاً میدانم چرا علی رفت که باید توجه داشت، این نوع از تعبیر نوعی مستقل نیست بلکه چون در مقام توضیح و گزاره است میتواند بدین معنا باشد «میدانم که علت رفتن علی چیست» و همچنین سایر تعبیرهای معرفت گزارهای را میتوان به «معرفت به اینکه» تحویل نمود.
در پایان این بخش باید مجدداً تذکر داد، آنچه که برای معرفتشناس بسیار مهم جلوه میکند و فقط به آن میپردازد معرفت از نوع «میدانم که» یا همان معرفت گزارهای است.