Search
Close this search box.
تازه ها
معرفی کتاب (درمان شوپنهاور)

آروین یالوم

وی در در سیزده ژوئن سال 1931 در واشنگتن دی سی آمریکا به دنیا آمد. نوشتن را با مقاله‎نویسی برای مجلات علمی شروع کرد و اولین کتاب او در زمینه روان‎درمانی با استقبال فراوانی روبه‎رو شد. وی علاوه بر تألیف کتب دانشگاهی، چندین رمان نیز در حوزه روان‎درمانی منتشر کرده است. او فارغ‎التحصیل رشته پزشکی و روان‎پزشکی در بوستون و نیویورک است و در دانشگاه استنفورد تدریس می‎کند. او در سال 2002 جایزه انجمن روان‎پزشکی آمریکا را دریافت کرد.

 

از جمله آثار آروین یالوم

وقتی نیچه گریست، روان‎درمانی اگزیستانسیل ـ درمان شوپنهاور، مامان و معنی زندگی، هنر درمان، مسئله اسپینوزا، جلاد عشق، مخلوقات فانی و چند داستان روان‎درمانی دیگر.

یالوم در رمان درمان شوپنهاور تصویر مرد فیلسوفی به نام فیلیپ را که فردی منزوی و به نوعی به شوپنهاور فیلسوف خیلی شبیه است را به خواننده نشان می‎دهد. فیلیپ به یکی از گروه‎های درمانی، روان درمان‎گر مشهوری به نام جولیوس وارد می‎شود که خود به دلیل رویارویی ناگهانی با سرطان و نتیجتاً مرگ به بازنگری زندگی و حرفه خویش می‎پردازد. فیلیپ آرزو دارد با به کارگیری اندیشه‎های شوپنهاور به یک مشاور روان درمان‎گر ماهر مبدل گردد و لذا نیازمند مساعدت و گذراندن دوره‎های آموزشی در نزد جولیوس و دریافت مجوز از سوی اوست. جولیوس می‎خواهد به کمک همه اعضاء گروه خود به فیلیپ که کپی شوپنهاور است بفهماند که این ارتباط انسانی است که به زندگی معنا می‎بخشد، کاری که هیچ‎کس برای شوپنهاور تاریخی نکرد. یالوم در این کتاب با زبان سحرآمیز به معرفی اندیشه‎های پیچیده فلسفی و توصیف فنون روان درمان‎گری می‎پردازد. جولیوس اگرچه پس از چندی می‎میرد اما شاگرد او فیلیپ و اعضای گروه او………..

فلسفه جاده مرتفع کوهستانی است جاده‎ای دورافتاده که هرچه در آن بالاتر می‎رویم، سوت و کورتر می‎شود.

 

بخش‎هایی از کتاب

  • هر نفسی که فرو می‎بریم، مرگی را که مدام به ما دست‎اندازی می‎کند، پس می‎زند… . در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود زیرا از هنگام تولد، بخشی از سرنوشت ما شده و فقط مدت کوتاهی پیش از بلعیدن طعمه‎اش، با آن بازی می‎کند. با این همه، ما تا آنجا که ممکن است، با علاقه فراوان و دلواپسی زیاد به زندگی ادامه می‎دهیم، همان‎جور که تا آنجا که ممکن است طولانی‎تر در حباب صابون می‌‎دمیم تا بزرگ‎تر شود، گرچه با قطعیای تمام می‎دانیم که خواهد ترکید.
  • بنیان‎های استوار جهان‌بینی ما و در نتیجه ژرف یا سطحی بودنش در سال‎های کودکی شکل می‎گیرند. چنین دیدگاهی بعدها پیچیده‎تر، مفصل‎تر و کامل‎تر می‎شود ولی بنیانش تغییر نمی‎کند.
  • وقتی به ریزه‎کاری‎های زندگی می‎نگریم، همه چیز چقدر مضحک به نظر می‎آید مثل قطره آبی که زیر میکروسکوپ بگذاریم: یک قطره واحد مملو است از موجودات ذره‎بینی تک‎یاخته‎ای. چقدر به جنب و جوش مشتاقانه این موجودات و ستیزشان با یکدیگر می‎خندم. این فعالیت وحشتناک در مدت زمان کوتاه زندگی بشری، وضعیتی مضحک پدید می‎آورد.
  • برترین خرد آن است که لذت بردن از زمان اکنون را والاترین هدف زندگی قرار دهیم، زیرا این تنها واقعیتی‎ است که وجود دارد و مابقی چیزی نیست جز بازی‎های فکر. ولی می‎شود آن را بزرگ‎ترین بی‎خردی هم نامید زیرا آنچه تنها برای یک لحظه هست و بعد همچون رویایی ناپدید می‎شود، هرگز به کوششی جانفرسا نمی‎ارزد.
  • فردی با استعدادهای والا و نادر ذهنی که به حرفه‎ای صرفاً مفید گمارده شود، مانند یک ظرف باارزش تزیین‎شده با زیباترین نقش‎هاست که به جای دیگ آشپزخانه استفاده شود.
  • دیگر هیچ چیز نمی‎تواند او را بترساند یا متأثر کند. همه آن هزاران رشته میل و اشتیاق که ما را به دنیا وصل می‎کند و بار رنجی مداوم (لبریز از اضطراب، ولع، خشم و ترس) به این سو و آن سو می‎کشاند، همه و همه را بریده است. لبخند می‎زند و با آرامش به خیالات گذرای این دنیا می‎نگرد، دنیای که به بی‎اعتنایی یک شطرنج‎باز در پایان بازی، در برابر او ایستاده است.
  • هر کس بر آنچه خود ندارد عاشق می‎شود.
  • یکی از راه‎های معدود سر حال آوردن مردم این است که درباره مشکلی که به تازگی گریبانتان را گرفته حرف بزنید یا بعضی از نقص‎های شخصی‎تان را برایشان آشکار کنید.
  • ما بیش از آن‎که واقعیت را درک کنیم، آن را می‎سازیم.
  • زندگی را می‎توان به تکه پارچه‎ای گلدوزی شده تشبیه کرد. هر کس در نیمه نخست عمر، به تماشای رویه آن می‎نشیند و در نیمه دوم، پشت آن را می‎نگرد. پشتش چندان زیبا نیست ولی آموزنده‎تر است زیرا بیننده را قادر می‎سازد ببیند که چگونه رشته‎های نخ به هم پیوسته‎اند.
  • تنها یک درمانگر زخمی می‎تواند حقیقتاً درمان کند.
  • دانش محدود است، فقط حماقت است که حدی ندارد!
  • آنچه داریم اغلب صاحبمان می‌شود.
  • ما محکوم شده‎ایم تا ابد با چرخ امیالمان بچرخیم: چیزی را آرزو می‎کنیم، به دستش می‎آوریم و از لحظه گذرای خشنودی لذت می‎بریم. لحظه‎ای که خیلی زود به دلزدگی ختم می‎شود و بعد بی‎چون و چرا آرزوی بعدی و «می‎خواهم» بعدی از راه می‌رسد.
  • پایان‎های مریی و مشهود همواره ما را به توقف وامی‎دارند. خوانندگان، هزاران صفحه از برادران کارامازوف را با اشتیاق و سرعت می‎خوانند ولی فقط تا ده بیست صفحه آخر؛ از آنجا به بعد ناگهان از شتابشان می‎کاهند، هر بند را به آهستگی مزمزه می‎کنند و عصاره هر عبارت و هر واژه را می‎مکند.
  • اگر چشم‎اندازمان را درست انتخاب کنیم، توجهمان را معطوف کنیم و دانشمان را وسعت ببخشیم، هر روز را با شگفتی و حیرتی ابدی نسبت به روزمرگی‎هایش آغاز می‎کنیم.