معنویت و تمدن
درک و فهم ما از جهان- آنچه را که من معنویت میخوانم هدف تمدن را تعیین میکند و روش استفاده از وسایل جدید را که ترقی شگرف صنعت در اختیار ما گذارده است، معلوم میدارد.
بشر از گروههای خانوادگی به صورت قبیله و ایل و سپس به صورت ملت و بعد به شکل اتحاد ملل درآمده است. در تمام این مراحل نیازهای «بیولوژیکی» دو رشته اصول اخلاقی به وجود آورده است: یکی مربوط به روابط داخلی گروهها و دیگری مربوط به روابط خارجی آنهاست. در داخل گروهها اخلاق و حقوق، قتل و دزدی را منع میکند، اما در خارج از گروهها از شدت این منع کاسته میشود.
نامآوری بسیاری از مردان مشهور در این است که دستههای بشر را به کشتار و چپاول همسایگان رهبری کردهاند. هنوز هم خاندانهای اشرافی انگلستان مباهات میکنند که اجدادشان «نرمان»ها – در کشتار «ساکسون»ها از آنان استادتر بودهاند. اما امروز با پیشرفت صنعت، دیگر روابط کهنه با زندگی جدید سازگار نیست، و باید به دور افکنده شود.
از این پس همکاری و همدستی ملتها بیش از رقابت و ستیز به سود همۀ آنان است. اما ستیز و رقابت همچنان باقی است. زیرا معنویات بشر پا به پای صنعت و فن پیشرفت نکرده است. به عبارت دیگر سیر «مهارت» و «مودت» هماهنگ نبوده است . . .
تاکنون «مردان کار» به دعوت اخلاق مبنی بر بشردوستی جواب مثبت ندادهاند. اما اگر تا به امروز بشردوستی یک وظیفۀ اخلاقی بوده است از این پس شرط حتمی ادامۀ زندگی است و نکته اینجاست.
سقراط گمان میکرد که دانائی برای بشر کافی است. اما من میپندارم که این نظر درست نباشد و متأسفانه «دانا»ی شیطانصفت و شریر زیاد سراغ دارم. ولی معتقدم که اگر دانش برای انسان شده کافی نباشد، حتماً لازمۀ آن است.
در نظر یک طفل نوزاد جهان به اندازۀ میدان دیدش محدود است. او در چهارچوب «اینجا و اکنون» محصور است. به نسبتی که معلومات بشر افزایش می یابد حصارها عقب میرود. دانش حصار زمان مکان را درهم میشکند. اما این کافی نیست. باید خرد آدمی فضای اندیشه و قلمرو معنوی او را نیز – چون میدان دیدش – وسعت بخشد.
زندگی روزانه مارا هجوم رنجها و نگرانی ها و فریبهای گوناگون تیره کرده است. یک دم سر بر آریم و انصاف دهیم که در فضای بزرگ کیهانی اسیر چه دنیای کوچکی هستیم.
اگر بشر خرد و اندیشهاش را متناسب با فنون جدید بکار نیندازد هر اختراع تازه وسیله تازهای خواهد شد برای تشدید شوربختیهای او.