جنبش هنری سمبوليسم (نمادگرايی) بين سالهای 1880 تا 1890 در فرانسه شكل گرفت. اين جنبش ابتدا يك مكتب ادبی-هنری بود و بين شاعران و نويسندگان طرفدار داشت و پس از آن در ميان هنرمندان موسيقی و تجسمی هم طرفدارانی پيدا كرد. شارل بودلر1 شاعر فرانسوي از نخستين هنرمندانی بود كه به شيوهی سمبوليسم شعر گفت و الهامبخش ديگر شاعران و نويسندگان اين سبك هنری شد. به گفتهی بودلر جهان جنگلی است پُر از نشانهها و نمادها.
سمبوليسم در ابتدا در تقابل با رئاليسم و طبيعتگرايی امپرسيونيستها شكل گرفت. سمبوليستها اعتقاد داشتند كه هنر بايد چيزی فراتر از بازنمايی واقعيت باشد و بايد به جنبههای احساسی و غير قابل ديدينِ پديدهها هم توجه كند.
از نظر سمبوليستها انسانها همواره احساسها و عقايدشان را در قالب نمادها و نشانهها بيان كردهاند. با نگاه به جوامع ابتدايی و بَدَوی اين نمود احساس و عقيده در سمبلها يا توتمهای قبايل قابل مشاهده است. اين گونه اشكال و تصاوير با اين كه برگرفته از واقعيتاند اما اشاره به چيزی و مفهومی دارند كه نمود عينی ندارد.
سمبوليستها میگفتند سر و كار هنر با جهان روزمره نيست، بلكه هنر ريشه در خيال و رويا دارد. بيان و زبان سمبوليستها استفادهی حداقلی از واقعيت، و دگرگون كردن نقشها و تصاوير براي راه يافتن به رمز و راز ِ نهفته در اين اشكال است. در مقالهای كه از ژان موره ئاس2 شاعر يونانیالاصل فرانسوی در سال 1886 در مجلهی فيگارو چاپ شد و به نوعي به بيانيهی سمبوليستها مشهور شد، اين گونه گفته شده است كه: جوهرهی اصلی و ماهيت هنر اين است كه انديشه در قالب احساس بيان شود و حقايق پنهان را برای مخاطب بازگو كند.
سمبوليستها اعتقاد داشتند كه آنچه در هنرشان به آن میپردازند نه تنها يك سبك هنری، كه بيانگر فلسفه و نوع نگاه آنها به جهان است. سمبوليستها تعارض بين جهان ماده و معنا را قبول نداشتند و اعتقاد داشتند كه اشياء پيرامون ما مفاهيمی عميقتر و بيشتر از آنچه میبينيم دارند. هنرمندان سمبوليست در پی عينيت بخشيدن به اين مفاهيم پنهان در اشياء و نمايش رمز و رازها بودند. آنها میخواستند تا به عوامل درونی و احساسها، صورتی تجسمی و عينی بدهند. آنها اشياء را چيزهای ثابتی نمیپنداشتند بلكه میگفتند اين دنيای درون ماست كه در اشياء نمود پيدا میكند و هر كدام از ما طبيعت و دنيای پيرامون خود را بنا بر احساسهای درونمان تعبير و تفسير میكنيم و آنها چيزی خارج از ما نيستند.
در آثار هنرمندان سمبوليست هر تصوير يك نشانه است براي بيان معانی و آن ها از تصاوير گوناگون براي بيان مفاهيم مدنظرشان استفاده میكردند. به عنوان نمونه مثلاً در آثار برخي از سمبوليستها استفاده از تصاوير قديسين يا كودكان برای نشان دادن تصوير عشق و معصوميت و ايمان استفاده میشد يا تصاوير حيوانات وحشی و درنده يا حيوانات زخمی و مرده، نشانههايی از گناه و بدخويی بود. حتي استفاده از لباس مخصوص بر تن كسي يا جهت نگاهِ پرتره ي نقاشي شده يا استفاده از يك ريتم آشنا در موسيقی، همه در آثار سمبوليستها به معانی ديگری غير آنچه به چشم میآيند اشاره دارد.
استفاده از شخصيتهای اساطيری و تاريخی و قهرمانان ملی و مذهبی در آثار سمبوليستها بسيار ديده میشود. آنها از اين شخصيتها برای بيان مفاهيمی چون شجاعت، عدالت، كمال، هويت، اصالت، شهوت، بیقيدی و غيره استفاده میكردند.
هنرمندان تجسمی سمبوليست تأكيد بر استفاده از تكنيكی خاص نداشتند، آنچه بيشتر از تكنيك برای آنها اهميت داشت، تبديل ذهنيت به عينيت بود و اين كار را با كنار هم گذاشتن تصاوير برای القاي يك حس و يا استفاده از يك تصوير به جاي يك مفهوم، انجام میدادند؛ اما چون اغلب آنها به جامعه و آينده بدبين بودند و به درماندگی و زوال جامعهی مدرن اعتقاد داشتند، از رنگهای خنثی و سرد و يا رنگهای خالص و متضاد، استفاده میكردند. همچنين در آثار شاعران و نويسندگان سمبوليست آنچه مشهود است، به كار بردن استعارههای مختلف و ايجاد ابهام و ايهام براي كمك به رازآلودگی و بيان معانی پشت كلمات، است.
گاهی اين نشانهها تعبيرها فقط برای خود هنرمند قابل درك بود و تفسيرها و تعبيرهايی كه از سوی هنرمندان سمبوليست براي آثارشان ارائه میشد، بيشتر جنبهی شخصی و فردی داشت. گاهی هم با تكيه بر شكلهای شناخته شده كه براي همه جامعه يك معني و تأويل تقريباً مشترك داشت، آثارشان را ارائه میكردند.
از جمله هنرمندان نقاش كه در سبك سمبوليسم آثاری دارند مي توان از گوستاو مورو3 و پووی دوشاوان4 فرانسوی، فرديناند هودلر5 نقاش سوئيسی و هوگو سيمبرگ6 نقاش فنلاندی و جووانی سگانتينی7 ايتاليايی نام برد. در ادبيات آثار شارل بودلر و آرتور رمبو8 فرانسوی، موريس مترلينگ9 بلژيكی و جيمز جويس10 رماننويس ايرلندی، نام برد. در سينما و عكاسی هم میتوان به آثار لوئيس بونوئل11 فرانسوی و برخی آثار كريستف كيشلوفسكي12 لهستانی اشاره كرد.
در ايران هم سبك سمبوليسم در بين هنرمندان طرفدارانی پيدا كرد از جمله برخی از شعرهای نيما يوشيج و منوچهر آتشی و محمدعلی سپانلو، يدالله رويايی و نمايشنامهها و داستانهای غلامحسين ساعدی و بهرام صادقی و جلال آل احمد و ديگران از نمونههای برجستهی استفاده از نمادگرايی در آثارشان هستند. همچنين در نقاشی و مجسمهسازی هم سبك سمبوليسم در ايران مورد توجه هنرمندان قرار گرفت و نمونههای برجسته و مشخص آن را در هنر هنرمندان پس از انقلاب بيشتر میبينيم.
1- Charles Baudelaire
2- Jean Moréas
3- Gustave Moreau
4- Pierre Puvis de Chavannes
5- Ferdinand Hodler
6- Hugo Simberg
7- Giovanni Segantini
8- Arthur Rimbaud
9- Maurice Maeterlinck
10- James Joyce
11- Luis Buñuel
12- Krzysztof Kieślowski
منابع:
هنر مدرن، نوربرت لينتن، ترجمهی علی رامين، نشر نی، 1382
دايرةالمعارف هنر، رويين پاكباز، فرهنگ معاصر،1380
سبكها و مكتبهای هنری، ايان چيلورز و هارولد آزبورن، ترجمهی فرهاد گشايش، نشر مارليك، 1386
تألیف و گردآوری: مرضیه ازگلی