جان لاک
ترجمه شیرزاد / گلشاهی کریم
در جهان امروزی پارهای اصول و رعایت آن چنان بدیهی شدهاند که امروزه «اظهر من الشمس» تلقی میشوند. جان رالز فیلسوف سیاسی معاصر گفته است تعامل و مدارا و رعایت آنها جزء اصول بدیهی و اولیه تحقق عدالت در جوامع مدرن امروزی است. حاکم سیاسی نه تنها میبایست اهل مدارا و تساهل باشد بلکه میبایست چشم و هوش و گوش خود را نسبت به تنوع مذهبی و فکری ببندد و خود را گنگ و کور کند تا بتواند به عدالت تمشیت امور نماید.
تساهل و مدارا که در اندیشه سیاسی امروز جزء ارکان اصلی تحقق عدالت در جامعه است، در گذشته چنین جایگاه واضح و بدیهی نداشت. صحت و رعایت این اصل هم از سوی حاکمان مستبد و هم از سوی دینداران مؤمن مورد تردیدها بود و بلکه آن را کفرآلود و خداناپسندانه میدانستند. آگوستیوس که از آباء کلیساست معتقد بود که مدارا و تساهل با ناباوران به مسیح گناه نابخشودنی است از این رو معتقد بود که بندگان خدا را میبایست به زور هم که شده به بهشت برد و در این راه از کشتن آنها نیز ابایی نداشت چه اینکه با چنان مرگی به بهشت خواهند رفت.
این رویکرد از سوی فیلسوفان سیاسی چون جان لاک مورد قبول نبود. در چنین فضای تاریک استبدادی بود که جان لاک «نامهای در باب تساهل » را نوشت. در این کتاب شرط اولیه تحقق جامعه انسانی و عادلانه تساهل و مدارا شمرده شده است.
جان لاک معتقد است پیش نیاز تحققِ عدالت و حقانیت، اصل تساهل و مدارا است. حاکمان سیاسی اگر دل در گرو عدالت دارند میبایست اهل مدارا و تساهل باشند و دینداران مؤمن که به حقانیت دین و آیین خود باور دارند میبایست با دگراندیشان و دیگر کیشان به مسامحه و مدارا رفتار کنند تا بدین ترتیب حقانیت آیین آنان بر دیگران مکشوف افتد. کتابنامهای در باب تساهل که سال۱۶۸۹ از سوی لاک خطاب به ملکه هلند نوشته شد، الهامبخش فیلسوفان سیاسی چون رالز و پوپر شد تا به دیدۀ دقت در آن نظر کنند و از این پس بود که تساهل تئوریک و یا تئوری اصل عدالت به مثابه انصاف از دل این تئوری سر بیرون آورد. امروزه این اصل به عنوان یک امر اساسی در اندیشه سیاسی تلقی میشود که رعایت آن جزء حقوق اولیه بشر است و میزان عدالتمداری جوامع با میزان پایبندی و رعایت آنان به این اصل ارزیابی میشود.