نویسنده: آروین یالوم
ترجمه: سپیده حبیب
آروین یالوم در این کتاب، داستانی را خلق میکند که متکی به برخی شواهد تاریخی نیز هست.
او با توجه به زندگی فردیش نیچه فیلسوف آلمانی و زیگموند فروید، روانشناس اطریشی و یوزف برویر طبیب مشهور قرن 19 در وین، دست به خلق رمانی بدیع میبرد.
یالوم شاگرد استادی چون «رولو» است که سهم بسیار زیادی در بسط رویکرد اصطلاحاً وجود در روانشناسی داشته است. ویژگی یالوم آن است که از یک سو روانشناس حاذق و برجستهای است و از سوی دیگر یک داستاننویس ممتاز است. او دغدغههای وجودی چون جاودانگی و عشق را دغدغههای اصیل و غایی افراد میداند، و آن را پس نگرانیها، ناآرامیها، و ناکامیهای افراد میبیند. معتقد است که افراد ناخشنودیهای خود را به اموری نسبت میدهند که در واقع علل ناخشنودیهای انسان نیستند. در واقع درحاق واقع دغدغههای اگزیستانسیل آدمی همچون مرگباوری، جاودانگی، عشق، جریانهای بشر و … ریشههای اصلی اضطرابها و تلخکامیهای اویند.
رمان وقتی نیچه گریست به عمیقترین دغدغههای انسان اشاره دارد. عشق انسان به انسان، گذر زمان و هولناکترین چیز یعنی مرگ. این سه موضوع پایه کنشهای نزولی و صعودی این رمان و جدال شخصیتهای داستان با یکدیگر است. دکتر ژوزف برویر از طریق خانومی به نام لوسالومه با فیلسوف جوانی به نام فردریش نیچه به عنوان بیمار آشنا میشود. نیچه بسیار بیمار است و نیازمند یاری. بیماریهای نیچه متعدد و فراوان است اما علیرغم همه اینها نیچه بسیار مغرور است و از درخواست کمک از دیگران امتناع میورزد. تقابل پزشک برویر و فیلسوف نیچه آغازگر جدالهای جالبی در سر تا سر رمان است. دکتر برویر به هر روشی تلاش در درمان بیماریهای جسمی نیچه که ریشه در روان او دارد میکند اما رو به روز ناموفقتر از قبل است.
در ادامه دکتر برویر به روش رواندرمانی یا درمان اگزیستانسیل روی میآورد. دکتر برویر روش گفتوگو را برای درمان پیش میگیرد. دکتر برویر پیشنهاد میکند که او به درمان جسم نیچه و نیچه نیز به درمان روح و وسوسههای درونی دکتر برویر بپردازد. رواندرمانی اگزیستانسیالیزم موضوع درمان بر پایه گفتوگو است. این دو از طریق گفتوگوهای بامعنا و جالب بین خود هر یک به نوبه خود با تمام شخصیت خود مواجهه میشوند… آیا درمان میشوند؟…
تصمیم با بیمار است که البته هر یک بیمار دیگری است.
یالوم در این کتاب به روشنی به توصیف درمانهای رایج وسواس فکری میپردازد. روش رواندرمانی روشی است که این رمان در پی معرفی آن است.
قسمتهایی از این کتاب
و نخستین گام در راه رفتن، درک این نکته است، کسی که از خویش تبعیت نکند، دیگری بر او فرمان خواهد راند. سهلتر و بسیار سهلتر است که از دیگری اطالعت کنی تا خود، رهبر خویش باشی.
کسانی که در آرزوی شادی روحند، باید ایمان آورند و آن را مشتاقانه پذیرا شوند؛ و آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند و زندگیشان را وقف پرسشها کنند.
در زندگی باید خویش را برای مهیبترین رنجها آماده کنید. شادی و رنج به هم پیوستهاند و تجربه یکی بدون دیگری ممکن نیست! اگر رنج کمتری میطلبید، باید همچون رواقیون عقبنشینی کنید و از لذت برتر چشم بپوشید.
ما بیشتر دلباخته، اشتیاقیم تا دلباخته، آنچه اشتیاقمان را برانگیخته است.
باید طوری زندگی کنیم که انگار آزادیم، گرچه نمیتوانیم از سرنوشت بگریزیم، ولی باید با آن درگیر شویم، باید به تقدیرمان عشق بورزیم.
خوب زندگی کردن یعنی ابتدا آن چه را ضروری است اراده کنی و سپس آن چه را اراده کردهای دوست بداری.