نویسنده: لارس اسوندسن
ترجمه: فرزانه سالمی / انتشارات گمان
از نفرین تا تکلیف: تاریخچه مختصر فلسفه کار
وقتی به تاریخ اندیشه نگاه میکنیم، دو منظر اصلی درباره کار بارز به نظر میرسد، برخی کار را نفرینی بیمعنا میدانند و برخی دیگر آن را تکلیفی پر معنا قلمداد میکنند. دیدگاه اول از دوران باستان تا دوران جنبش پروتستانها غالب بود و دیدگاه دوم از دوران جنبش پروتستانها به بعد.
احتمالاً هرگز هیچ کسی به اندازه فلاسفه کلاسیک یونان کار را خوار نشمرده است. در یونان باستان هیچ واژه خاصی برای کار وجود نداشته، همانطور که هیچ واژه خاصی برای آنچه هنر مینامیم نیز نبوده یونانیها از واژههای مختلفی برای انواع مختلف فعالیت های سازنده استفاده می کردند. واژه یونانی که اغلب به «کار» ترجمه میشود یعنی ponos، عمدتاً به کارهای طاقتفرسا، اما نه لزوماً سازنده اشاره میکند. چون واژه واحدی برای کار وجود ندارد، درست مثل مفهوم هنر، ما برای حل این مشکل درک و برداشت فعلیمان را به فرهنگ یونان باستان ربط میدهیم و باز میگردانیم، البته در عین حال میکوشیم خودمان را خیلی گرفتار مسائل ناشی از همزمانی تاریخی نکنیم.
تصویری که جا افتاده این است که هیچ فرهنگی بیش از یونانیان باستان از کار نفرت نداشته است، اما تصویر واقعی کمی پیچیدهتر است. «هسیودـ» شاعر، «کار» را سخت میپنداشت اما در عین حال اعتقاد داشت که انسان از طریق کار میتواند مورد عنایت خدایان قرار گیرد. او در کارها و روزها که در قرن هفتم پیش از میلاد نوشته شده آورده است:
هم خدایان و هم آدمیان بیزارند از آن آدمی که به تنبلی و بیکارگی روزگار گذراند، به سان زنبورهای نر که حاصل رنج زنبورهای کارگر را میبرند و در بیکارگی خویش میخورند. بگذار تنها دلسپرده به پایان بردن هر چه نیکوترِ کارت باشی تا به موسم خویش، تو را انبار آکنده از زاد توشه باشد. مرد با کار است که گِلهها و زاد توشه فراوان گرد میآورد و آدمیانِ کاری نزد ایزدان جاودان ارزندهتر از همهاند. کار ننگ نیست، بیکارگی و تن پروری ننگآور است اما اگر کار کنی چون به توانگری رسی تنبلِگریزان از کار بر تو رشک خواهد برد.
اصل اخلاقی کارها و روزها این است که کار تقدیرِ ناگریز انسان است اما آنهایی که حاضرند کار کنند، ثروت کسب خواهند کرد و زندگی خوبی خواهند داشت. «هِسیود» همچنین به روشنی میگوید که زندگی انسان خیلی بهتر میشد اگر مجبور نبود کار کند، اگر در عصر طلایی میزیست. یعنی زمانی که زمین غذای فراوان به دست میداد و کار به امری زائد بدل میشد. اما آن دوران سپری شده است، پس هیچ چاره واقعی دیگری جز کار کردن نیست.
تمایز اصلی از نظر یونانیها بین فعالیتهای ضروری و داوطلبانه بود نه بین فعالیتهای سازنده و غیر سازنده. کار در معنای کلی آن خوارکننده تلقی نمیشد و فقط نوع خاصی از آن- یعنی کاری که از سر احتیاج انجام شود- خوارکننده بود. مثلاً وقتی ما به قهرمانان در دو حماسه هومر-ایلیاد و اودیسه- نگاه میکنیم، آنها را در حال انجام دادنِ انواع فعالیتهای سازنده میبینیم