تالیف احسان نراقی نشر فرزان
دانش اجتماعی در مراحل نخستین:
انسان از همان زمان که خود را مواجه با طبیعت و عالم خلقت یافته همواره در پی آن بوده است که به امور مربوط به حیات اجتماعی خود، با توسل به افسانههای خیالی و التجای به احکام دینی و استناد به آراء فلسفی و علمی، صورتی نوعی و هیئتی وحدانی بخشد و بدین قرار از برای خود، به اختلاف زمان و مکان، جهانبینی خاصی به وجود آورد.
اما انسان به عنوان دایر مدار هستی:
در نتیجه انقلاب کبیر فرانسه و به دنبال جنگهای ناپلئون، از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم عصر جدیدی در زندگی کشورهای اروپایی آغاز گردید. افکار و عقایدی که ناشی از تحولات مربوط به انقلاب کبیر فرانسه بود سراسر اروپا را فرا گرفت و شعائر و ایده آلهای انقلابی و از آن جمله توجه خاص به بشر و بشریت مورد نظر دانشمندان واقع شد.
متفکران و فیلسوفانی همچون ژان ژاک روسو، با مدافعۀ از مذهب اصالت فرد، مقام مستقلی برای انسان قائل گردیدند، و بر اساس آن فرد، که در تفکرات اصحاب کلیسا وسیله و جزئی از کل جهان لایتناهی به شمار میرفت، جنبۀ مطلوب اصلی پیدا کرد و سعادت و رفاه و آزادی و حیثیت وی منظور نظر واقع شد.
انقلابی فرانسوی “سن ژوست” در آن روزگار چنین گفت: “تصور خوشبختی در اروپا، دیدار (ایده) نوی است.” جنگ ها از یک جانب در پیشرفت صنعتی اروپا مؤثر واقع شد و از جانب دیگر جوامع مختلف اروپایی را از شمال به جنوب و از شرق به غرب به هم نزدیک کرد و فواصل گذشته را از میان برد.
بدینسان، محیط زندگی اجتماعی برای قبول راهحلهای علمی و اجتماعی آماده گردید و انسان، به عنوان دایر مدار هستی و محور تفکرات، منظور نظر واقع شد، و سرانجام این مفهوم، که در اصطلاح غریبان به نام مذهب انسان مداری (آنترُپُسانتریسم) خوانده شده است، همواره بیشتر واقعیت پیدا کرد.