نوشته دکتر چارلز کریمر و دکتر کیم گرنت
رویای مهیب
ماکس ارنست، برگی از «هفته مهربانی»، جلد دوم: آب، 1934
زنی در بستری آراسته به تزئینات فراوان خوابیده که پردههای پر زرق و برقی کنار آن آویخته شدهاند. مردی ریشدار کت فراک به تن دارد، او در اتاق خواب ایستاده و به زن مینگرد، چانهاش را در دست گرفته است. پشت سرش میزی بزرگ و یک صندلی دیده میشود، و زیر پایش کف اتاق را سیلاب گرفته است. او توجهی به آب خروشان و دو مرد برهنه که به دکلها چنگ انداختهاند و گویا قربانیان کشتیِ در حال غرق شدن هستند، نمیکند.
در این تصویر یکی از صحنههای نامتجانس را از کلاژهای سوررئالیستی رمان «هفته مهربانی» می بینیم. مرد زن را که در حال خواب است، مطالعه میکند و این اشاره مستقیمی است به نظریههای روانکاوی زیگموند فروید و به خصوص مطالعه رویاها که بسیار مورد توجه سوررئالیستها از جمله ماکس ارنست بود.
سوررئالیستها به پیروی از فروید رویا را بهترین وسیله برای دسترسی به ناخودآگاه میدانستند و حکایات بسیاری از رویاهای خود را در مجله انقلاب سوررئالیستی منتشر میکردند. ارنست در اینجا تصاویری را از کتابهای تصویری قدیمی بریده و کلاژ کرده بود و این تصویر رویاگونه را در اتاق زنی تجسم کرده بود .در این صحنه هم رویا بین و هم مشاهدهگر او در خطر غرق شدن بودند.
کنار همگذاری بیمنطق
سوررئالیستها کلاژ را ابزاری میدیدند برای نمایش آن چیزی که به عقیدهشان فعالیت بنیادین شاعرانه در ضمیر ناخودآگاه بود، و عبارت بود از ترکیب عناصر پراکنده برای خلق چیزی نو. شاعران و نقاشان سوررئالیست از کلاژ استفاده میکردند. کلاژ مشابه «نوشتن خودکار» این امکان را به نقاش و نویسنده میداد که به سرعت عناصری را که از پیش وجود داشتهاند با هم ترکیب کند یا آنها را در کنار هم قرار دهد، این عناصر میتوانند کلمه یا تصویر باشند و در به این روش تبدیل به آفریدههای نو میشوند. کنار هم گذاشتن بیمنطق عناصری که از پیش وجود داشتهاند، مشابه ساختار رویاست، در رویا هم چیزهایی که به ظاهر ربطی به هم ندارند کنار هم قرار میگیرند و داستانها و صحنههای غریب میآفرینند.
ماکس ارنست، اینجا همه چیز هنوز شناور است، 1920، کلاژ کاغذ چاپی و مداد روی مقوای کاهی
ماکس ارنست در اثر «اینجا هنوز همه چیز شناور است» تصاویر اسکلت ماهی و سوسک را با تصویر نظامی بمباران هوایی کلاژ کرد و یک منظره دریایی آفرید که در آن یک کشتی بخار به شبح ماهی عظیمی برخورد میکند. اگر با دقت نگاه کنیم میتوانیم منبع تصاویری را که استفاده شدهاند تشخیص بدهیم، اما در زمینه جدید این عکسها تغییر شکل پیدا کردهاند و معنای اصلی آنها مناسبتی با تصویر جدید ندارد. آنها اجزای سازنده دنیایی نو شدهاند.
تجلی های ناخودآگاه
ارنست نخستین هنرمند تجسمی در حلقه سوررئالیستها بود و کلاژهای دادائیستی او همچون «اینجا هنوز همه چیز شناور است» کاتالیزور مهمی در شکل گیری سوررئالیسم بود. ارنست زمانی که دادائیست بود از تکنیکهای کلاژ برای کنار هم گذاشتن چیزها استفاده میکرد و به این طریق کاری میکرد که از انتظارات و منطق معمول خارج شوند. اما از نظر سوررئالیستها شکستگیها و جابجاییهای کلاژ صرفا نوعی هنجارشکنی نبود؛ بلکه نمایش مستقیم تفکر ناخودآگاه بود.
ماکس ارنست، بالاتر از ابرها نیمه شب قدم میزند، 1920، کلاژ
عبارت «زیبا همچون برخورد اتفاقی چتر و چرخ خیاطی روی میز تشریح» از les chants de malodor نوشته یک نویسنده قرن نوزدهمی به نام کنت دولوترمون معیار سوررئالیستها بود. این عبارت متضمن این اندیشه سوررئالیستها بود که یکی شدن اشیاء و کلمات نامربوط میتواند به خلق چیزهای نو و خارقالعاده بینجامد. ارنست مکانیزم کلاژ را این چنین توصیف میکند: «تزویج دو واقعیت، که در ظاهر با هم سر آشتی ندارند، بر روی سطحی که با هیچ یک تناسب ندارد.» چیزی که از ممزوج شدن این دو حاصل میشود، یک واقعیت نو است.
تغییر شکل دادن چیزهای عادی
زنان در قرن نوزدهم از کلاژ برای درست کردن آلبوم و اشیاء تزئینی استفاده می کردند. در قرن بیستم پیکاسو و براک که نقاشان کوبیست بودند از آن بهره برداری کردند تا بتوانند اکتشافات بیشتری در عرصه استراتژی های بازنمایی و فرم تصویری کنند.
پابلو پیکاسو، گیتار، صفحه نت و لیوان، 1912، کلاژ و زغال روی مقوا
سوررئالیستها برخلاف کوبیستها علاقه ای به موضوعات فرمی نداشتند و چیزی که به نحوی دغدغه زیباشناختی محسوب می شود مدنظرشان نبود. آنها به کلاژ به منظر چیزی نگاه می کردند که می توانست چیزهای ساده مثل کاغذ دیواری را تغییر دهد و آنها را به گذرگاه هایی برای ورود به دنیاهای جدید تبدیل کند.
ماکس ارنست، هفته مهربانی، جلد سوم: در محکمه اژدها، 1934
ارنست در رمان کلاژی خود با عنوان «هفته مهربانی» از ظرفیتهای کلاژ استفاده کرد تا به نهایت درجه ممکن نظم به اصطلاح واقعیت را به هم بریزد. او تک تک کلاژها را که از عالمی با نظمی دگرسان گرفته بود در روایت تصویری طویلی قرار داد که مبنای کلی آن توالی بیمنطق از تغییر مکانها و ترکیب مجدد غیرعقلانی آنها بود. برای اینکه استقلال وجودی این جهان جدید تضمین شود، لبههای این کلاژها محو شده و درزی دیده نمیشد. برخلاف کلاژهای کوبیستی که اجزای جدا از هم و کاملا سوا از یکدیگر میمانند، در کلاژهای سوررئالیستی درز بین اجزای سازنده تصویر گرفته میشود تا تصویر نهایی همچون یک «واقعیت» به نظر بیاید و فرآیندها و مواد تشکیلدهنده آن بیرون نزنند.
یک تکنیک بنیادین
سالوادور دالی، لذات فروزان، رنگ و روغن و کلاژ روی مقوا، 1929
مکانیزم اصلی کلاژ کنار هم گذاشتن بیمنطق اجزای به شدت نامتنجانس بود، و این بنیان سوررئالیسم بود، طبق نظریه فروید رویاها هم به این روش ساخته میشوند. سالوادور دالی در کارهای ابتدایی خود نقاشی رنگ و روغن را با کلاژ ترکیب میکرد، حتی بعدها که دیگر مواد و متریال واقعی را وارد کارهایش نمیکرد، همچنان این مکانیزم به صورت مفهومی در کارهایش باقی ماند. در نقاشی «لذات فروزان» ، نیمرخ خوابیده دالی را میبینیم که با اشیاء نامربوط از به افکار ناخودآگاه محصور شدهاند.
در پیش زمینه و درست زیر نیمرخ دالی، یک مرد ریشو که کت و شلوار پوشیده زنی را که لباس شب به تن کرده در بر گرفته است و هر دو در میان آب ایستاده اند. به شباهت این نقاشی با اثر ارنست که در ابتدا دیدیم توجه کنید؛ هر دو تصویرسازی رویا را توصیف می کنند ، همان چیزی که فروید درباره اش می گفت. دور سر دالی چیزهایی هستند که ما به آنها وسواس های ذهنی می گوییم و اینها در شکلی کلاژگونه سر هم شده اند. بعضی از فیگورها خودشان تصاویر ترکیبی هستند، مثل سر زنی که لبخند می زند و همزمان یک لیوان آبجوی کف آلود است و گردنش چهره دختری به شکل دسته لیوان است.
رنه ماگریت، زمان مبهوت، رنگ و روغن روی بوم، 1938
مکانیزم مفهومی کلاژ موضوع اصلی خیلی از نقاشی های رنه ماگریت بود، او به سبکی رئالیستی مجاورت نامتنجانس اشیاء را نمایش میداد. در «زمان مبهوت» یک لوکوموتیو بخار از میان شومینه دیواری به داخل اتاق وارد میشود. ابعاد آن نادرست است اما جزئیات بازنمایی بسیار دقیق کار شدهاند، مثل سایه قطار و بخاری که به لوله شومینه میرود. به این ترتیب چنین وانمود میشود که این تصویر دقیق جهان رویاهاست که در آن چنین ترکیبهای ناممکن معمول و منطقیاند.
مجاور کردن عناصر نامربوط به روش سوررئالیستی، چه به شکلی واقعی صورت گیرد و چه ترکیبی مفهومی باشد، نیازمند برهم نهی عناصر قابل تفکیکی است که به آن تاثیر شگفتآور و نوآورانه مورد نظرش دست پیدا کند. چیزی که هنر سوررئالیستی را از دیگر دیگر جنبشهای مدرن متمایز میکرد تکیه بر بازنمایی واقعگرایانه بود، جنبشهای دیگر واقعگرایی را منسوخ میدانستند زیرا دغدغه اصلی آن را موضوع میدیدند و نه فرم هنری. اما از نظر سوررئالیستها، تعهد به دغدغههای هنریِ کوتهفکرانهای همچون فرم، سبک و تکنیک باعث کناره گرفتن هنرمند از توانمندی تغییر جهان میشد. کلاژ که میتوانست به واقعیت نو به شیوههایی چالشبرانگیز شکل دهد، تکنیک محوری در اقدامات انقلابی سوررئالیستها به شمار میرفت و نشان میداد که چگونه ذهن آدمی میتواند جهان را به شکلی ملموس بازآفرینی کند اما از ترکیبهای غیرمنتظرهی چیزهای موجود، برای خلق این واقعیت نو استفاده کند.
ترجمه زهرا قیاسی
—
—