اقدامات اصلاحی دوره پهلوی اول در تفکرات سیاسی – اجتماعی دوره قاجار ریشه داشت، که به ویژه از نیمه دوم سلطنت ناصرالدین شاه آغاز شده بود و در جریان انقلاب مشروطه به اوج خود رسید. انگیزه اصلی رضاشاه پس از به قدرت رسیدن، تحقق آرمانهای مشروطهخواهان بود تا خود را از اتهامهای مرتبط با دیکتاتوری تبرئه کند. در این مسیر حلقهای از روشنفکران تحصیل کرده که از مدتها پیش سودای عملی شدن این وعدهها را در سر میپروراندند در اطراف او حضور داشتند. این روشنفکران به تدریج به اصلیترین مشاوران شخص شاه تبدیل شدند تا او را در مسیر نوسازی ایران یاری دهند. در میان آنها چهرههای نامدار تاریخ معاصر ایران همچون، علی اکبرخان داور، محمدعلی فروغی، نصرتالدوله فیروز و سردار اسعد بختیاری دیده میشدند که در رأس همه آنها، عبدالحسین خان تیمورتاش قرار داشت. همه این افراد به تدریج و بنا بر دلایل مختلف که به یک ریشه اصلی منتهی میشد تا سال 1312ش از اطراف شاه پراکنده شدند. علی اکبر داور خودکشی کرد، محمدعلی فروغی از قدرت کنار گذاشته شد و نصرت الدوله فیروز در زندان به قتل رسید؛ اما تیمورتاش در این بین بدترین سقوط را در میان همتایانش تجربه کرد که از آن تحت عنوان بزرگترین قتل سیاسی تاریخ معاصر ایران یاد میکنند.
تیمورتاش فرزند کریمخان نردینی از خوانین بانفوذ خراسان بود که بر نواحی چون نردین، سبزهوار و جوین حکومت میکرد، بنابراین عبدالحسین خان به شکل موروثی از حاکمیت این نواحی بهرهمند بود. کریمخان به تحصیلات و تربیت فرزندانش به شیوه مدرن اهمیت زیادی میداد در نتیجه عبدالحسین جوان را پس از آموزش زبان روسی در عشقآباد به روسیه فرستاد و او در مدرسه نیکلای که یک مدرسه نظامی بود واقع در شهر سنت پطرزبورگ در میان اشراف و متمولان روسی به تحصیل مشغول شد. تیمورتاش پس از اخذ دیپلم مدرسه سوارهنظام در حالیکه به دو زبان روسی و فرانسوی مسلط بود و پس از آن به یادگیری زبان انگلیسی مبادرت ورزید، به عنوان مترجم روسی به استخدام وزارت خارجه درآمد. با مروری کوتاه بر یادداشتهای معاصرین تیمورتاش میتوانیم به پارهای از ویژگیهای او پی ببریم. تیمورتاش به دلیل آنکه از سنین کودکی ایران را ترک کرده بود به شیوه معاشرت بینالمللی آگاه بود و با توجه به جذابیتی که از خود به نمایش میگذاشت خیلی زود توانست به مدارج بالای حکومتی دست پیدا کند.
آغاز فعالیت سیاسی جدی تیمورتاش را باید حضور او در مجلس شورای ملی دوم دانست. او با نفوذ پدرش و نیرالدوله توانست به عنوان نماینده نیشابور به مجلس شورای ملی راه پیدا کند و در دورههای بعدی نیز همواره سمت خود را در مجلس به عنوان نماینده خراسان حفظ کرد.
کودتای سوم اسفند 1299 نقطه عطفی در حیات رضاخان میرپنج بود. پس از افول ستاره اقبال سید ضیاء و حواشی کابینه او، رضاخان مسیر خود را از او جدا کرد و به تدریج با یافتن همراهان مناسب در مسیر وزیرالوزرایی قدم برداشت. در این زمان تیمورتاش که تا پیش از این و در اوایل مجلس در طیف بهار و مدرس بود خودش را به داور و نصرتالدوله فیروز نزدیک کرد تا در کنار این دو نفر مثلث قدرتمندی برای به قدرت رساندن رضاخان تشکیل دهند. اولین حرکت مؤثر این مثلث قدرت در سال ۱۳۰۰ و در کابینه سوم مشیرالدوله اتفاق افتاد که تیمورتاش وزیر عدلیه شد. مهمترین اقدام تیمورتاش در وزارت عدلیه اصلاح و مدرن کردن این وزارتخانه بود. هدف از اصلاحات در عدلیه، برچیدن نظام سنتی قضاوت و پیاده کردن نظامی مدرن قضایی بود.
با مطالعه سخنرانیها و گفتههای تیمورتاش به سادگی میتوان تأثیرات خط فکری او را در سیاستهای رضاشاه مشاهده کرد. تیمورتاش همواره از مدافعان ارتش متحد بود. او در کابینه قوامالسلطنه به این شکل از این دیدگاه دفاع میکند:
«تا وقتی که ما قشون نداشته باشیم ما یک ملت واحد ایرانی نمیتوانیم داشت و قشون باید داشته باشیم تا ولایات خودمان را به مرکز ربط بدهیم. قشون باید داشته باشیم که وقتی کلنل محمدتقیخانها با دولت یاغی میشوند و میخواهند یک قسمت بزرگ ایران را هرج و مرج کنند برخلاف آنتریک طرفداران طهران او، سرشان را بکوبیم. قشون لازم است که وقتی میرزا کوچکخانها در گیلان طغیان کنند و طبل استقلال میکوبند باز هم برخلاف اراده و برخلاف طرفداران طهران سرش را بکوبند… فقط قشون است که از تحمیلات غیرمشروع اجنبی جلوگیری میکند. ما باید تصمیم داشته باشیم که هیچ تحمیل را نپذیریم. من معتقدم که ملت ایران باید با تمام دول روابط دوستانه و حسنه داشته باشد، ولی در همان آن که معتقدم دولت و ملت ایران باید حقوق مشروع همه را حفظ کنند یک ذره تحمیل غیر مشروع اجنبی را نباید بپذیرد و در اینجا تکرار میکنم و به دولت حاضره تذکر میدهم که در هر موقعی که یک تحمیل غیر مشروع را بپذیرد ما طرفداران امروزی حکومت مخالف او خواهیم بود. گفتم قشون لازم است و قشون باید تهیه کنیم برای اینکه قشون تهیه کنیم پول لازم است و آنهم از منافع داخلی چنانچه دیدیم توسل به عایدات خارجی یک بدبختی را برای ایران افزون مینمود و در مقابل یک شرایط ایرانکشی و استقلالکشی به ما یک ثمن بخس میدادند؛ و بالاخره بنده عرض میکنم که دولت حاضره مخارج خودش را به واسطۀ عایدات داخلی مملکت میتواند تأمین کنند لکن طریق آن چیست؟»
عبدالحسین تیمورتاش و رضاشاه در حفر محل دفن کریم خان در کاخ گلستان.
تیمورتاش در سمت راست تصویر شمشیر کریم خان زند را در دست دارد.
همه این اقدامات باعث شد تا به تدریج جایگاه ویژهای در نزد رضاشاه پیدا کند. محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، تیمورتاش را با ناپلئون مقایسه میکند: ((عبدالحسین تیمورتاش مردی بود با توانایی و هوش سرشار که از چهرهای زیبا و ظرافتی اروپایی برخوردار بود و این همه، او را دچار خودستایی و تکبر ساخته بود. او آمیزهای شگفتانگیزی بود از شایستگی فکری و عملی، اعتماد به نفسی ناپلئونی وار و بیرحمی و شقاوتی استبدادی)).
حقیقت امر این بود که تیمورتاش رضاشاه را تکمیل میکرد. این تیمورتاش بود که در مقام وزیر دربار آداب سلطنتی و دیپلماتیک را به شخص شاه آموزش میداد و در تمام مذاکرات بینالمللی به عنوان شخص اول، دخالت مستقیم داشت. وزیر دربار مورد استیضاح مجلس قرار نمیگرفت با این حال او در تمامی جلسات مجلس حضور داشت و حتی مذاکرات نفتی را به جای وزیر امورخارجه پیش میبرد.
تیمورتاش در این دوران به بدل رضاشاه تبدیل شده بود و چنان قدرتی پیدا کرده بود که حتی سفرای کشورهای خارجی هم برای دستیابی به رضاشاه باید از فیلتر تیمورتاش عبور میکردند. آنطور که در کتاب نخست وزیران ایران از باقر عاقلی آمده است «رضاشاه از همان نخستین روزهای سلطنت به تیمورتاش گفته بود که اداره امور نظامی با من و اداره امور جاری کشور با تو. تو را رئیس الوزرا نمیکنم، اما انتخاب رئیس الوزرا با تو.»
تیمورتاش نقش مهمی در سانسور جراید و اخبار روز داشت، همین مسأله خیلی زود دامن خود او را گرفت تا جایی که تأثیرات سوء این گزارشات تا به امروز در حافظه عمومی و حتی تاریخی دیده میشود. نزدیکی بینهایت او به رأس قدرت کمکم باعث بروز مشکلات عدیدهای شد. رضاشاه تحت تأثیر تحریکات داخلی و خارجی دیگر نمیتوانست سایه سنگین تیمورتاش را تحمل کند. مذاکرات نفتی با انگلستان به سختی افتاده بود چرا که تیمورتاش شدیداً در مقابل خواستههای نماینده انگلیس مقاومت میکرد؛ همه اینها موجب شد تا بی.بی.سی در طی یه مقاله تیمورتاش را به زیاده خواهی تشبیه کند که به جایگاه شاه نظر دارد و پس از مرگ او ولیعهد کم سن و سال را کنار خواهد زد تا بر مسند قدرت بنشیند. در بررسی چرایی و چگونگی مرگ تیمورتاش باید به حوادث دیگری که پیرامون او در جریان بود توجه داشت. گرچه زندگی شخصی و اقدامات تیمورتاش او را به شخصیتی منفور در نزد عموم تبدیل کرده بود، نباید نقش مؤثر او را در پیشبرد مذاکرات بینالمللی نادیده انگاشت. تنها پس از حذف تیمورتاش بود که سرانجام مذاکره چندین ساله با انگلستان به قرارداد تأسفبار 1933م ختم شد.
تیمورتاش همواره متهم به جاسوسی برای روسیه بود، چرا که در روسیه تحصیل کرده بود و مدتی در آن کشور اشتغال داشت. دولتیها جاسوسی که یک دختر آسوری بود را اجیر کردند تا کیف مدارک تیمورتاش را که حاوی مدارک مذاکرات معمولی و دیپلماتیک او با مقامات روسی بود را بدزدند و از طریق انگلستان به دست رضاشاه برسانند. این مسائل باعث شد ظن و گمان رضاشاه به تیمورتاش فزونی بگیرد و مقدمات حذف او را فراهم کند.
بعد از بازگشت به تهران تیمورتاش به بهانه کسالت مرخصی گرفت و به رشت رفت. او در گیلان قصد فرار از کشور را داشت و بعد از اینکه کشتی بزرگی از شوروی جلوی پلاژ او لنگر انداخت توسط مامورین شهربانی که از تهران او را تعقیب میکردند دستگیر شد و به تهران برگشت.
بعد از بازگشت تیمورتاش از یکی از سفرهایش به تهران زمینه پروندهسازی مهیا شد. آیرم در پروندهسازی برای تیمورتاش او را متهم به جاسوسی برای انگلستان و رساندن اطلاعات محرمانه هیات وزراء به خصوص در مذاکرات مربوط به نفت به مأموران اطلاعاتی این کشور و همچنین سوءاستفاده مالی کرد. تیمورتاش به سه سال حبس و جریمه نقدی محکوم شد. آنطور که کاتوزیان در کتاب خود آورده حضور کاراخان سفیر شوروی برای وساطت نزد رضاشاه، شاه را که بدگمان بود ترساند و آیرم هم پیامی رمزی به سفیر شوروی ارسال پیام رمزی عنوان کرد تا ترس رضاشاه را تشدید کند. همین موضوع باعث شد رضاشاه به سرعت دستور قتل تیمورتاش را صادر و او را به دست پزشک احمدی به قتل برساند.
تقیزاده درباره مرگ وی چنین مینویسد: «ظلم بزرگی در حق او شد، ظلمی که از آن بزرگتر نمیشود.»
حذف تیمورتاش به قدری حیرتآور بود که حتی افرادی چون دکتر مصدق، آیت الله مدرس، محمدعلی فروغی و دیگران تا مدتها سکوت اختیار کردند و علیاکبر داور به دلیل فشار سنگینی که متحمل شد دست به خودکشی زد. سرنوشت تیمورتاش یک گسست نمادین است برای نشان دادن تحولی که در سیاست رخ میدهد! مردی که نقل قول رضاشاه درباره او شهره عام و خاص بود: «حرف تیمورتاش حرف من است و دستور او، دستور من» در سال 1312هـ.ق در زندان به قتل رسید. سال 1312هـ.ق را میتوان آغاز دورهای دیگر در پادشاهی رضاشاه دانست که از آن تحت عنوان دیکتاتوری بزرگ یاد میکنند.
منابع
صعود و سقوط تیمورتاش، جواد شیخالاسلامی
عبدالحسین تیمورتاش؛ سرداری که در زندان کشته شد، مازیار وکیلی
نخستوزیران ایران، باقر عاقلی
فریما دستیار
—
—