این پرسش پروانه که «آیا زندگیمان فقط یک خواب است؟» به مُدی بدل شده که هر واقعیتی را بلعیده، هضم کرده و به عنوان خیال بیرون میدهد. این است که میگویند «منِ» ما فقط در فضای مجازی وجود دارد، تنها آن جا همه چیز زنده شده و به شکل دیجیتال در پیوند با هم است. آنچه بیرون از شبکههاست فقط ادعای زنده بودن دارد. تنها با ذخیره شدن فناناپذیریم.
پس جنگهای خیابانی در حلب و حمص دست بالا به دردِ پایگاهِ دادهها میخورند، و بمبهایی که هر روز در عراق منفجر میشوند و اجسادِ ردیف شده زیر پارچههای سپید، فقط مردگانِ مجازیاند و بدلِ بازیهای کامپیوتریِ واقعی، و غزهای که محل وقوعِ جرم است تنها خبری اشتباهی در روزنامه محسوب میشود که بعد میلیاردها کاربر آن را به تمسخر میگیرند و توفان دیگری از ناسزا به همراه میآورد.
وقتی من حالا «من» میگویم باید تردیدهای رایج را از بین برد. چون اگر این منِ مشکوک ادعا میکند پس از عقبنشینی آن ارتشی که خود را آلمانی مینامد از سرزمینی دور، پیش از هزار تن از کارمندانِ افغان ِسربازانِ بازگشته در معرضِ نفرین و انتقامجوییِ طالبان در آنجا رها میشوند، چون به آنها پناهندگی نمیدهیم، دارم واقعیتهایی را بازگو میکنم که باید در قبالشان کسی پاسخگو باشد، حتی اگر هماینک هم خوراکِ زودهضمِ غولهای رسانهای بالیده در «سیلیکون ولی» باشند.