لئو تولستوی
هنر در جامعۀ ما تا آن حد تباه شده است که هنر بد، نه تنها هنر خوب به شمار میرود، بلکه مفهوم خود هنر نیز از میان رفته است، از این رو، برای آنکه سخن از هنر جامعه خود گوئیم، پیش از همه لازم است که هنر حقیقی را از تقلبات هنری جدا کنیم.
علامتی که هنر واقعی را از تقلبات هنری تفکیک میکند این شاخص تردد ناپذیر است: مسری بودن هنر. اگر انسانی به هنگام خواندن و دیدن و شنیدن اثر انسان دیگر، بیآنکه از جانب خود فعالیتی به خرج دهد و بیآنکه تغییری در نظرگاه و وضع فکری خویش پدید آورد، حالت روحی خاصی را دریابد که او را با سازندۀ اثر و افراد دیگری که مانند او، موضوع هنر را دریافتهاند متحد سازد، موضوعی که چنین حالتی را به وجود میآورد، موضوع هنر است.
مهم نیست که موضوعی، تا چه اندازه شاعرانه و تا چه حد به ظاهر واقعی و تا چه میزان موثر و سرگرم کننده است، اگر این موضوع، آن احساس مسرتی را که از همه احساسهای دیگر جداست در انسان برنیانگیزد، اگر آن اتحاد روحی را با انسان دیگر (سازنده اثر) و انسانهای دیگر (شنوندگان یا تماشاگرانی) که اثر هنری را ادراک میکنند- به وجود نیاورد، این موضوع، موضوع هنر نیست.
درست است، این علامت، «باطنی» است و به همین دلیل مردمی که اثر حاصله از هنر حقیقی را از یاد بردهاند و از آن چیز دیگری انتظار دارند و در جامعه ما اکثریتی عظیم، از این قبیل اند- ممکن است بیاندیشند که احساس سرگرمی و هیجانی را که از تقلبات هنری میگیرند، احساسی استتیک است و همچنانکه امکان ندارد شخصی را که از قوه تشخیص رنگها محروم است، متقاعد نمود که رنگ سبز قرمز نیست، به همین سان، دگرگون کردن افکار این مردم نیز درباره هنر، امکان ناپذیر است. با وجود این، این نشان، برای آنانکه درموضوعات هنری احساسی فاسد و «کور» ندارند، کاملاً مشخص و معلوم است، و همین علامت است که احساس به دست آمده از هنر را، از هر احساس دیگری، آشکارا جدا میکند.