تنها راه شناختن یک شخص دوست داشتن او بدون امید داشتن است.
والتر بنیامین (1940-1892)
والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی، از اعضای مکتب فرانکفورت بود. مکتب فرانکفورت از گروهی نظریهپرداز اجتماعی نئو مارکسیست تشکیل شده بود که درباره معنای فرهنگ توده و ارتباطات تحقیق میکردند.
بنیامین به تکنیکهای فیلم و ادبیات هم علاقه داشت و جستار خیابان یک طرفه او (1926) تجربهای است در ساخت ادبی. در این جستار مجموعهای از مشاهدات- ذهنی و تجربی- را سر هم میکند که ظاهراً هنگام پیادهروی در خیابانی خیالی به ذهنش خطور میکند. بنیامین در این مقاله نظریه بزرگی را مطرح نمیکند بلکه او میخواهد با ایدهها ما را شگفتزده کند همانطور که ممکن است حین قدم زدن چیزی ما را شگفتزده کند. در انتهای جستار میگوید که “نقل قولها در اثر من همچون دزدان سر گردنه هستند که بیرون میجهند و سلاح میکشند و اطمینانخاطر رهگذر عاطل و باطل را از میان میبرند.
عشق درخشان Illumin
اینکه شناخت شخص با عشق بدون امید {وصال} است در میانه جستار و زیر عنوان “Arc Lamp” بیان میشود. بنیامین در نور شعله میایستد و به این فکر میکند و دیگر هیچ- جستار سپس به بخش جدیدی وارد میشود. مجبوریم منظورش را حدس بزنیم. آیا منظورش این است که دانش از عشق بر میخیزد؟ یا اینکه وقتی به کلی از رسیدن به نتیجه نا امید میشویم میتوانیم معشوق را به وضوح مشاهده کنیم؟ نمیتوانیم بفهمیم {که کدامیک درست است} فقط میتوانیم همراه بنیامین در طول خیابان به قدم زدن ادامه دهیم و نور شعله این افکار گذرا را تجربه کنیم.
زمینه
شاخه: اخلاق
رویکرد: مکتب فرانکفورت
پیش از او:
380 پیش از میلاد: افلاطون سمپوزیوم را نوشت و نخستین تفسیر درباره عشق را بررسی کرد.
1863: شارل بودلی، نویسنده فرانسوی، ایده فلانور رامطرح میکند که “شخصی است که در شهر پرسه میزند و آن را تجربه میکند.”
پس از او:
1955: گی دبور جغرافیای روانی را مطرح میکند که مطالعه جغرافیا بر رفتار و احساس افراد است.
1972: ایتالو کالوینو رماننویس ایتالیایی، به رابطه بین شهر و نشانهها در کتاب شهرهای نامرئی میپردازد.
ترجمه: زهرا قیاسی