همه چیز در تغییر دایمی است.
هراکلیتوس (353 تا 475 پیش از میلاد)
دیگر فیلسوفان یونانی میکوشند توصیفی علمی برای ماهیت فیزیکی کائنات بیابند. اما هراکلیتوس آن را در اراده عقلی الهی (لوگوس) میبیند. مراد هراکلیتوس از این لوگوس که گاهی به عقل یا استدلال تعبیر میشود، قانون کیهانی و جهانشمولی است که همه چیز بر طبق آن پدید میآیند و همه عناصر مادی کائنات به واسطه این قانون متوازن شدهاند.
از نظر هراکلیتوس تعادلی که بین اضداد ، مثل شب و روز و گرم و سرد وجود دارد باعث ایجاد وحدت در کائنات میشود. همین ایده که هر چیزی جزئی از فرایند کلی واحد یا مادهای واحد است. این عقیده اصلی در باور به مونیسم است. اما حرف هراکلیتوس این است که همیشه بین اضداد تنش وجود دارد و نتیجه میگیرد که پس همه چیزها باید در وضعیت تغییر مداوم باشند. مثل روز که به شب تغییر میکند و باز به روز تبدیل میشود.
هراکلیتوس برای شرح نظریهاش مثال رودخانه را میزند: «هرگز نمیتوانی دوً بار در رودخانه قدم بگذاری». منظورش این است که لحظهای که پایت را در رودخانه بگذاری آبهای جدید جای آبهای قبلی را میگیرند و دیگر رودخانه همان رودخانه نیست. ولی با این حال ما رودخانه را چیزی ثابت و بیتغییر میپنداریم.
اعتقاد هراکلیتوس به اینکه همه اشیا در جهان در وضعیت تغییر مداوم هستند با اندیشه فلاسفه ملطی مثل تالس و آناکسمیندر ارتباط دارد. آنها برای تعریف امور از جوهر ذاتی تغییرناپذیرشان حرف میزدند.
زمینه
شاخه: متافیزیک
رویکرد: مونیسم
پیش از او: قرن ششم پ.م. فیلسوفان ملطی اعلام میکنند که کیهان از ماده واحدی تشکیل شده است.
قرن ششم پ.م. پیتاگوراس میگوید که کائنات ساختاری زیربنایی دارد که با ریاضیات قابل شرح است
پس از او اوایل قرن پنجم پ.م پارمنیدس از استقرای منطقی استفاده میکندتا ثابت کند تغییر امکان ناپذیر است
اواخر قرن چهارم پ.م. افلاطون جهان را در وضعیت تغییر مداوم توصیف میکند.
اوایل قرن نوزدهم: گئورگ هگل سیستم دیالکتیکیاش را بر مبنای ترکیب اضداد بنا مینهد.
برگردان: زهرا قیاسی