نویسنده: لئون تولستوی / مترجم: دکتر مهدی سمسار
مثلاً مجسم کنید که من با پالتو پوست گرانبهایی که به دوش انداختهام سوار کالسکهام بشوم، یا فلان بینوا که حتی کفش به پا ندارد و عمارت مرا که دو هزار روبل ارزش دارد ببیند، آن وقت هوس کنم که بدون تأسف پنج روبل هم به این آدم بدهم، او چه درباره من قضاوت خواهد کرد؟ قطعاً تصور میکند من پولی را که بدون زحمت و به آسانی از چنگ دیگران بیرون آوردهام اینطور بیدریغ به او بخشیدهام. بنابراین، او و دیگران که اموالشان را غصب کردهاند در این مورد چه فکر خواهند کرد؟ و چه احساساتی میتوانند در مقابل من داشته باشند، جز این که تا حد ممکن بیشتر این روبلها را از جیب من بیرون بکشند؟
من میخواهم به آنها نزدیک شوم و شکایت میکنم که چرا آدمهای نادرستی هستند، در صورتی که این من هستم که میترسم روی رختخواب آنها بنشینم از ترس این که مبدا شپشهایشان به تنم بروند و ایشان، یعنی این آدمهای بیشعور و بدجنس که با من از روی درستی رفتار نمیکنند اگر به منزل من بیایند مجبورند در ایوان و کفشکن به انتظار بایستند.
کدام آدم سنگدل میتواند در میان کسانی که شکمشان خالی است و یا جز نان جو چیزی برای سدجوع ندارند، پنج نوع غذای گوناگون صرف کند؟ هیچ کس این جرئت را ندارد پس برای این که شخص بتواند در میان گرسنگان بهتر بخورد چارهای ندارد جز این که خودش را از چشم آنها پنهان کند و این همان کاری است که ما بیش از هر چیز به آن میپردازیم.
وقتی به اوضاع زندگی خودمان دقت کردم دیدم تصادفی نیست که نزدیک شدن ما با بینوایان مشکل است، بلکه ماها زندگی خود را طوری ترتیب دادهایم که این اشکال همیشه موجود باشد. هم چنین متوجه شدم که آن چه ما برای خود راحتی میدانیم، بستگی لایتغیری با یک شکاف دائمی و عمیق بین ما و فقرا دارد. ما در خوراک خوردن، پوشیدن، مسکن گرفتن و بالأخره در تعلیم و تربیت فقط یک مقصد را میجوییم و آن جدایی و تمایز از تیرهبختان است و بیش از نُه دهم ثروت خود را برای پایداری و استحکام این دیوار غیرقابل عبور خرج میکنیم. وقتی شخص پولدار شد با کسان دیگری هم خوراک و هم ظرف نمیشود، بلکه ظروف جداگانهای برای خویش ترتیب میدهد. به مستخدمین خود غذاهای لذیذ میدهد تا مبادا یک وقت آب دهانشان در ظرف خوراک او بریزد، اغلب تنها غذا میخورد و چون این غذا خوردن کسلکننده است خوراکهای رنگارنگی برای میز ناهارخوری اختراع میکند، اصولاً غذا خوردن نیز برای او نشانهای از خودخواهی و نخوت و تشخص میشود و چنین است که همان غذا برای او وسیله دوری بیشتر از دیگران میگردد. دیگر یک آدم متمول نمیتواند فقیری را بر سرِ میز خود دعوت کند، چون باید طرز معرفی کردن همسرش، سلام کردن، نشستن و بالأخره خوردن را بداند و فقط توانگران این کارها را بلدند.
—
—