Search
Close this search box.
تازه ها
مقالات شمس تبریزی

 گفت: اکنون ای دوست درخواست می‌کنی که آینه را به دست من ده تا ببینم. بهانه نمی‌توانم کردن، سخن ترا نمی‌توانم شکستن. و در دل می‌گوید که البته بهانه‌ای کنم و آینه را بدو ندهم، زیرا اگر بگویم بر روی تو عیب است احتمال نکند، اگر بگویم بر روی آینه عیب است بتر. باز محبت نمی‌هلد که بهانه کند. می‌گوید: اکنون آینه به دست تو بدهم، الا اگر بر روی آینه عیبی بینی آن را از آینه مدان، در آینه عارضی دان آن را، و عکس خود دان، عیب بر خود نه، بر روی آینه عیب منه، و اگر عیب بر خود نمی‌نهی، باری بر من نه، که صاحب آینه‌ام و بر آینه منه. گفت: قبول کردم و سوگند خوردم، آینه را بیار که مرا صبر نیست. باز دلش نمی‌دهد. گفت: ای خواجه باز بهانه‌ای بکنم، باشد که از این شرط باز آید، و کار آینه نازکی دارد. باز محبت دستوری نداد. گفت: اکنون بار دیگر شرط تازه کنم. گفت: شرط و عهد آن باشد که هر عیبی که بینی آینه را بر زمین نزنی، و گوهر او را نشکنی، اگر چه گوهر او قابل شکستن نیست گفت: حاشا و کلا، هرگز این قصد نکنم و نیندیشم. در حق آینه هیچ عیبی نیندیشم. اکنون آینه به من ده تا ادب من بینی و وفای من بینی. گفت: اگر بشکنی قیمت گوهر او چندین است، و دیت او چندین است. و بر این گواهان گرفت. با این همه چون آینه به دست او داد، بگریخت. او می‌گوید با خود که اگر آینه نیکوست چرا گریخت؟ اینک شکستن گرفت.

فی‌الجمله چون برابر روی خود بداشت در او نقشی دید سخت زشت. خواست که بر زمین زند که او جگر من خون کرد از برای این؟ از دیت و تاوان و سیم و گواهان گرفتن یادش آمد. می‌گفت: کاشکی آن شرط گواهان و سیم نبودی، تا من دل خود خنک کردمی و بنمودمی چه می‌باید کرد. او این می‌گفت و آینه با زبان حال با آن کس عتاب می‌کرد،‌که دیدی که من با تو چه کردم و تو با من چه کردی؟

اکنون آن خود را دوست می‌دارد، بهانه بر آینه نهاده است،‌ زیرا که اگر خود را دوست دارد از خود برآید، و اگر آینه را دوست دارد از هر دو بر نیاید.

این آینه عین حق است، می‌پندارد که آینه غیر اوست. با این‌همه چنانکه او را با آینه میل است، آینه را با او میل است. از میل آینه است که که او را با آینه میل است، اَوْ علی‌العکس. اگر آینه را بشکنی، مرا شکسته باشی، انا عندالمنکسرَه.

حاصل، محال است که آینه میل کند و احتیاط کند،‌ و همچنین محک و ترازو که میل او به حق است،‌ اگر هزار بار بگویی که ای ترازو، این کم را راست نمای، میل نکند الا به حق، اگر دویست سال تیمار کنی و سجودش کنی.