اصل اول این است که وفادار باشید و احترام بگذارید.
کنفوسیوس (551 تا 479 پیش از میلاد)
چین بین سالهای 770 تا 220 پیش از میلاد رشد فرهنگی عظیمی کرد و فیلسوفانی را که در این عهد پدیدار شدند صد مکتب اندیشه میدانند. در قرن ششم پیش از میلاد سلسله ژو رو به زوال نهاد. از پایداری و ثبات به وضعیت جنگ رفت و در این زمانه بود که کونگ فوزی، استاد کونگ یا کنفوسیوس به دنیا آمد. او همچون فیلسوفان معاصر خود یعنی تالس و پیتاگوراس و هراکلیتوس یونانی، به دنبال یافتن ثبات در جهان ناپایدار بود و از نظرش این جستجویی بود برای یافتن ارزشهای اخلاقی که به حاکم کمک کنند تا عادلانه و درست حکم براند.
دیوان
کنفوسیوس بر خلاف بیشتر فیلسوفان چینی قدیمی از گذشته الهام گرفت. او طبعی محافظهکار داشت و به آیینها و پرستش نیاکان احترام بسیار میگذاشت. این دو موضوع را خاندان ژو پاس میداشتند، چرا که حاکمان آنها اقتدارشان را از خدایان و به واسطه فرمان الهی دریافت میکردند.
در چین سلسله مراتب اجتماعی صلبی وجود داشت اما کنفوسیوس از طبقه مکتبیون جدیدی بود که کارشان توصیه کردن به دربار بود – در واقع طبقه خادمان مدنی بودند – و جایگاهشان را نه با نسب خانوادگی بلکه به موجب شایستگی به دست میآوردند. آنچه فلسفه اخلاقی جدیدی کنفوسیوس را ساخت همراه کردن شایسته سالاری با آرمانهای گذشته بود.
اصلیترین منبع ما برای شناخت آموزههای کنفوسیوس کتاب دیوان اوست که گزیدهای است از نوشتجات و گفتارهایش که مریدانش گردآوری کردهاند. این کتاب در اصل رسالهای سیاسی است، حاوی حکایات و جملات قصار و به نوعی کتابی است برای حکومت درست. واژه junzi به معنای انسانی برتر و فضیلتمند است و نشان میدهد که دغدغههای او هم سیاسی بودند و هم از جنس اجتماعی. اما کتاب دیوان را اگر رسالهای سیاسی و اجتماعی بدانیم اصل داستان را از دست دادهایم. درون آن سیستم اخلاقی متکاملی قرار دارد.
زندگی فضیلتمند
پیش از پیدایش صد مکتب اندیشه، اسطوره و دین جهان را تعریف میکردند و قدرت و اقتدار موهبت الهی بودند. کنفوسیوس عامدانه درباره خدایان سکوت اختیار میکند اما بارها به tian یا بهشت به عنوان سرچشمه نظم اخلاقی اشاره میکند. طبق کتاب دیوان، ما انسانها عاملهایی هستیم که بهشت برای جاری کردن اراده خود و یکی کردن جهان با نظم اخلاقی برگزدیده و جسم بخشیده است- ایدهای که با سنت فکری چین مطابقت دارد. آنجایی سنت را میشکند که باور دارد de– فضیلت – چیزی نیست که از بهشت برای طبقه حکمروا فرستاده شده باشد بلکه چیزی است که باید پرورش یابد و همه کس باید آن را بپروراند. او که خود را تا مقام وزارت در بارگاه ژو بالا کشیده بود، اعتقاد داشت که بر طبقه متوسط است که همچون حاکمان بکوشد بر طبق فضیلت و نیکوکاری (ren) عمل کند تا جامعهای درست و پایدار حاصل شود.
کنفوسیوس برای اینکه بتواند بگوید امکان جذب آمرزش بهشتی برای همگان وجود دارد، علیرغم این واقعیت که جامعه طبقات اجتماعی صلبی دارد، استدلال میکند که انسان فضیلتمند نه آن کس که در راس هرم سلسله مراتب میایستد بلکه شخصی است که جایگاهش را در این هرم میداند و آن را کاملاً میپذیرد. برای تعریف شیوههای زیستن با de یعنی فضیلت به ارزشهای سنتی چین رجوع میکند: zhong یعنی وفاداری، xiao یعنی پارسایی فرزندان، Li یعنی رعایت رسوم، و shu- عمل متقابل. کسی را که این ارزشها را محترم بدارد، کنفوسیوس juzi یعنی سرور یا ابرمرد مینامد که در اصل منظورش انسان فضیلتمند است که اهل آموختن است و اخلاق نیکو.
ارزشهای de در میان طبقات حاکم تغییراتی کرده بود، اما در زمان تجزیه سلسله ژو از آنها چیزی جز اطوار و ژست بیمعنی باقی نمانده بود. کنفوسیوس میخواست حاکمان را متقاعد کند که به این اصول و آرمانها برگردند و حکومت درست را از نو بسازند، اما اعتقادش به قدرت نیکوکاری است و میگوید که حکومت کردن با سرمشق دادن به جای ترسافکنی مردم را تشویق خواهد کرد که زندگی فضیلتمندی پیشه کنند. او اعتقاد دارد که اصول مشابهی باید بر روابط بین مردم اعمال شود.
وفاداری و آیین
کنفوسیوس در تحلیل روابط، zhong – به معنای فضیلت وفاداری- را به عنوان اصل اولیه به کار میبرد. ابتدا اهمیت وفاداری وزیر به حاکم را به تاکید بیان میکند بعد نشان میدهد که رابطه مشابهی بین پدر و فرزند هست و نیز شوهر و زن و برادر بزرگ و برادر کوچک و نیز میان دوستان. نظمی که اینها را پشت سر هم میآورد اهمیت دارد اول وفاداری سیاسی، بعد خانوادگی و قبیلهای، بعد وفاداری به دوستان و بیگانگان. از نظر کنفوسیوس این سلسله مراتب نشان میدهد که هر شخص باید جایگاه خود را در جامعه و خانواده و خاندان بشناسد.
xiao یعنی پارسایی فرزندان برای کنفوسیوس معنایی بیشتر از احترام به والدین و سالمندان دارد. در اصل اینجا به ایدههای دینی و سنت پرستش نیاکان نزدیک میشود. مهمتر اینکه xiao رابطه زیردستی و بالادستی را هم تقویت میکند که مد نظر او بود.
کنفوسیوس وقتی بر Li– رعایت رسوم – دست میگذارد محافظه کاریش را بروز میدهد. منظور از Li فقط رسومی مثل پرستش نیاکان نبود بلکه مقصود هنجارهای اجتماعی بود که همه جنبههای معاصر زندگی در چین را شکل میداد. از مراسم ازدواج گرفته تا خاکسپاری و قربانی برای احترام میهمان، هدیه دادن و ژستهای روزمره ابراز ادب مثل سر خم کردن و درست خطاب کردن. اینها از نظر کنفوسیوس نشانههای برونی فضیلت درونی هستند- اما به شرطی که با احترام همراه شوند که راه بهشت است. ابر مرد با نشان دادن وفاداری در برون و احترام درونی میتواند جامعه را تغییر دهد.
احترام
کنفوسیوس عقیده دارد که با دادن الگو میشود جامعه را تغییر داد. او مینویسد: «احترام پدیدار میشود. از پدیدار شدن ظاهر میشود. از ظهور درخشان میگردد. میدرخشد و بر دیگران اثر میگذارد. دیگران که اثر پذیرفتند تغییر میکنند. وقتی تغییر کنند، تحول مییابند. تنها او که نهایت احترام را داشته باشد میتواند به بهشت راه یابد و تحول پیدا کند.»
در اینجا کنفوسیوس کمتر محافظهکاری است و توضیح میدهد که فرایند تحول میتواند دو طرفه عمل کند. مفهوم zhong (وفاداری) به معنای تلویحی احترام به دیگران است. دیدگاهش این بود که فرد هنگامی میتواند ابر مرد شود که نخست آنچه را نمیداند باز شناسد (ایدهای که یک قرن بعد سقراط مطرح کرد. او ادعا کرد که خردش در گرو پذیرش این است که هیچ نمیداند) و سپس دیگر انسانها را مشاهده کند: اگر فضیلتی در آنها میبیند سعی کند همسان آنها شود، اگر پستند، راهنمایشان باشد.
تامل در خود
این پندار zhong به مثابه احترام به دیگران به واپسین ارزش کنفوسیوس یعنی shu مربوط میشود. که به معنای عمل متقابل یا «تامل در خود» است که باید بر اعمال ما در قبال دیگران حاکم باشد. قاعده به اصطلاح طلایی «طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود» در کنفوسیونیسم به صورت جمله منفی ذکر میشود «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران هم مپسند» تفاوت جزئی اما مهم است. کنفوسیوس توصیه نمیکند که چه باید کرد، وقتی میگوید چه نباید کرد و به پرهیز به جای عمل تاکید میکند. این تلویحاً حکایت از تواضع و فروتنی دارد- که ارزشهایی والا در جامعه چین هستند و از نظر کنفوسیوس سرشت فطری ما را عیان میکنند. پرورش این ارزشها نوعی وفاداری به خود است و باز هم از جنس صداقت است.
کنفوسیونیسم
کنفوسیوس در اقناع حاکمان وقت به اجرای نظراتش چندان کامیاب نشد و به سمت آموزش گرایید. مریدانش (Meng zi یا Men cius از آنها بود) نوشتههای او را تدوین کردند و به صورت جنگ در آوردند و بسط دادند که تا عصر خاندان کین هم پابرجا ماند و الهامبخش تفکر رقیب کنفوسیونیسم در سلسله هان شد در عصر کمون اولیه. از آن زمان تاثیر ایدههای کنفوسیوسی زیاد بود و الهامبخش تمام صور حیات چینی بود، از اداره کرد تا سیاست و فلسفه ادیان دائوئیسم و بودیسم در عصر کنفوسیوس شکوفا شدند و جایگزین عقاید سنتی شدند با اینکه کنفوسیوس نظری در بارهشان نداده و در قبال مساله خدا سکوت اختیار کرده بود. اما با این حال بر هر دو اعتقاد تاثیر نهاد.
حکمت نئو کنفوسیوس در قرن نهم جان گرفت و در قرن دوازدهم به اوج رسید، آن هنگام تاثیراتش در سراسر آسیای جنوب شرقی و کره و چین مشاهده میشد. با اینکه مبلغان مسیحی ایدههای kong Fuzi در قرن شانزدهم را به اروپا آوردند. (و نامش را به صورت لاتین کنفوسیوس نهادند)، تا قبل از اینکه در قرن هفدهم ترجمه شود برای اندیشه غرب غریبه بود و تاثیر اندکی بر آن داشت. با سقوط امپراتوری چین در 1911، عقاید کنفوسیوسی از بین نرفتند و همچنان اساس بسیاری قراردادهای اجتماعی و اخلاقی چین باقی ماندند، هر چند مغضوب سردمداران دوران گشتند. در سالهای اخیر جمهوری خلق چین از نو علاقه به کنفوسیوس پیدا کرده و عقایدش را با اندیشه چینی مدرن و فلسفه غرب درآمیخته و فلسفهای ترکیبی با عنوان «کنفوسیونیسم نو» شکل داده است.
زمینه
سنت: فلسفه چین
رویکرد: کنفوسیونیسم
پیش از او::
قرن هفتم پ.م. صد مکتب فکری پدیدار میشود.
قرن ششم پ.م. لائوتسه عمل کردن طبق دائو را توصیه میکند.
پس از او:
470 تا 380 پ.م. فیلسوف چینی موزی خلاف عقاید کنفوسیوس را مطرح میکند.
372 تا 289 پ.م. متفکر چینی Meng zi کنفوسیونیسم را احیا میکند
221 تا 202 پ.م خاندان کین کنفوسیونیسم را سرکوب میکنند.
136 پ.م: سلسله هان خدمات مدنی را با مدل متون کنفوسیوسی معرفی میکند.
قرن 9 پس از میلاد: کنفوسیونیسم به صورت نئوکنفوسیونیسم نوزاده میشود.
زندگینامه:
به صورت سنتی تولد کنفوسیوس را 551 پیش از میلاد میدانند، در ایالت لو. اسم اصلی او kong Qiu است و بعدها Kong Fuzi یا «استاد کونگ» لقب گرفت. از زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست جز اینکه از خانواده ثروتمندی بود و در جوانی پس از درگذشت پدرش برای گذران معاش خانواده کار خادمی را به عهده گرفت. او فرصتی برای مطالعه کردن نیافت و در بارگاه لو به وزارت رسید، اما وقتی پیشنهادهایش را حکما نادیده گرفتند دربار را رها کرد و به آموزش پرداخت.
او معلم بود و در سراسر قلمرو امپراطوری سفر کرد و در پایان حیات به کوفو بازگشت و در 479 پ.م. درگذشت. آموزههایش در قالب گزین گویهها و قطعاتی که شفاهاً به مریدانش رسید باقی ماندند که آنها را به صورت دیوانی گردآوری کردند.
ترجمه: زهرا قیاسی